سفری کوتاه به کویر مرکزی ایران
دیدار ما از کویر سرانجام تصورات سالهای دور و نزدیک من از این منطقه از خاک کشورمان بود. و شاید آغازی بر تکمیل این تصورات دور و دراز و مبهم.
دیدن روستای مصر و منطقه مجاور آن و شاید تلنگری که دیدن عکسی از مرحوم نیکول فریدنی در سال 85 برایم رغم زد ، روستای چوپانان را میگویم.
دیدن این عکس و دلبری های معمارانه، بهمراه زیبائی عکس و تسلط استاد دیگر مجال اتلاف وقت را نداد و با یک برنامه ریزی نسبتا سریع ره به دیدار همه این زیبائی ها در 3 روز ابتدائی فصل زمستان 87 شدیم.
کاشان،روستای انارک، نائین، جندق و اردستان از دیگر مناطقی است که علاوه بر روستای چوپانان و روستای مصر در این سفر از آنها بازدید کردیم.
نقشه راهها ، تصاویر هوائی گوگل ارث google earth و تماس با دوستانی که آنجا را دیده بودند کافی بود که بار و بندیل بر بندیم و همراهی شیرین و بابک را طلب کنیم که باتفاق کسری و روشنک همره شویم با همین پرایدمان که لاستیک های جلوش را نو کنم و آنوقت استارت و آغاز.
راستش از 3 هفته قبل درخواست رزرو هتل جهانگردی شهر نایین را داشتم (که وصفش را در وبلاگ دکتر ناصر کرمی خوانده بودم) که تیرم به سنگ خورد و معلوم شد یک تور ایرانگردی اونجا را رزرو کرده ، و ناچار با هتل گل نرگس تماس گرفتم و تقاضای رزرو 2 اتاق را کردم.
صبح الطلوع از طریق اتوبان قم طی طریق بطرف کاشان ،تا صبحانه نشاطبخش و مناسب با حال و هوای سفر در کنار اتوبان و پس از طی 245کیلومتر درساعت 25 :10 به کاشان رسیدیم. شهری که من بار ها آنجا را دیده ام اما همیشه تکرار نبوده و من به همین خاطر کاشان را خیلی دوست دارم، اونم بخاطر بافت خاص شهرهای کویری اش .بازار زیبا با اون تیمچه امین الدوله و زیبائی خیره کننده مقرنس کاری هایش، و پشت بام نازنینی که حتی چند روز بودن روی اون آدم رو خسته نمیکنه و لذتی که سهراب سپهری از این دیدار میبرده تو هم میتوانی ببری.
کوچه پس کوچه های خاکی با دیوار های گلی کوتاه که خط آسمون قوس دارش تورو بطرف نهایت آبی آسمانی رنگش میبره که پس از چندی همه قل و زنجیرت رو باز میکنه و تو پرواز میکنی. ایکاش همانطور بری وبری و اگه زنجیر هارو به پاهات دیدی معلومه که خودت نخواستی که بری.
مردم بی ریا با لهجه قشنگشون، و باز هم کاه گل ……… ، که فقط خدا میداند چه چیزی را در اختیار آدم ها گذاشته و خودشون نمی دونن اون چیه…..آی اقا حالا که هوا یه کمی گرمه یه چند کاسه آب بطرف این دیوارا بپاش . تا من چنتا نفس عمیق بکشم…… آخی ی ی ی ی ی …. 1 2 3 4 5 6
فین و مجموعه بینظیرش . چند روز پیش شعری از فریدون مشیری راجع به امیر کبیر خوندم و تونستم تجسم کنم عجب مردی بوده این امیر کبیر . . . .. آقا آدم میدونه اگه این کارها را بکنه رگش رو میزنن و اونوقت با اونهمه دبدبه و کیا بیا ، دستش رو برای زدن رگش دراز کنه . . . . . امیر تو دیگه کی هستی. واقعن ما چه اسطوره هائی داشتیم و حالا نداریم. روح امیر الآن با این رهروهاش پشیمانه و نادم.
رهروانش چینی ها شدند و ژاپنی ها که برای مملکت خودشون هاراگیری رو راه انداختن…..راستی قرار بود سفرنامه بنویسم این که شد سیاست نامه . البته تغییر مسیر رو از روی احساس بی وزنی فهمیدم.
از کاشان دل کندن آسان نیست خانه های بروجردی و طباطبائی و عباسیان و همه خانه های ساده تر رو هم که ببینی بازهم کم دیدی یاد زمان دانشجوئیم افتادم که بررسی حیاط رو برای خودم بهونه کردم برای دیدن خانه ها . . . . . و اونوقت ها این خانه های تازه مرمت شده نبود و من خانه های معمولی و کوچک حیاط دار را بررسی میکردم و چقدر هم با صفا بودن توصیه میکنم اگه برای دیدن این شهر ها میاین حتما بجای هتل از این خانه ها استفاده کنین مطمئنا پشیمون نمی شین حتی اگرم که کوچیک باشن . وای که شب خوابیدن روی تخت چوبی روی حوض حیاط را براش باید صد ها هزار تومان داد و البته ارزشش رو داره.
این دفعه که رفتم کاشان ، خانه تاج رو هم به خانه های مرمت شده اضافه کرده بودن . البته بعنوان مرکز هنر های سنتی کاشان . توی یک قسمتی از این خونه اسم معمار های رحمت شده و در حیات رو لیست کرده بودند!!!!! هرچی گشتم اسم جناب آقای مهندس محمدرضا حائری ،(آرشیتکت جوان سالهای 68 -69 که ایشان را برای اولین بار در مشاور همگروه دیدم که بدنبال طرح احیا و نجات خانه های تاریخی کاشان بود) را ندیدم و چقدر متاسف و دلخور شدم.و مسئولی رو هم ندیدم که طرح موضوع کنم . بهر حال…….. این نیز تلخ بگذرد.
راستی پدر بزرگ های ما وقتی اینطوری کف حیاط و کوچه هامونو فرش میکردن ما چرا بی بیراهه باید بریم.
غروب کاشان خیلی قشنگه ولی برنامه برای اقامت شب در نایین تنظیم شده. ره بر میگیریم. غروب به اردستان میرسیم ، به یاد سال 63یا 64 میافتم که بهمراه استاد شیعه برای درس طراحی شهری به اردستان و زواره آمدیم ، 4 روز رولوه و برداشت بمنظور دادن طرحی آزمایشی از برای بازسازی شهر. در آن سفر مسجد جامع را خوب دیده و رولوه کرده بودیم اما گذشت 23 سال دلتنگی می آورد علی الخصوص که از نزدیکیش عبور میکردی.
همراهان را راضی به دیدارش کردم اما روشنائی روز داشت جایش را به ظلمات شب میداد ولی حجم انبوه قوسها ، آجرکاری ها ، حیاط 4 ایوانه، ابهت و صلابت فضا در کنار کمی روشنائی مجازی حال و هوای دیگری میداد. حس و حال ورود نماز گزاران برای ادای نماز نیز در نوع خود جالب بود.
سعی کردیم با هنر نمائی بابک خاطره غروب مسجد را به تصویر بکشیم که بعلت تکان خردن لنز بخاطر وزن نسبتا سنگین آن ، دیدار بیشتر به خاطره ماند.
جاده نایین خلوت بود و کمی رقص بلورهای برفی نیز صحنه را رویائی تر کرده بود ، ساعت 7 که دیگر همه جا تاریک بود در کیلومتر 475 بعد از 1 ساعت به نایین رسیدیم. هتل نرگس در 2 طبقه و در ورودی شهر جا خوش کرده انتظار مسافران را میکشید.
بعد از کمی استراحت به میدان پر از کاج شهر رفتیم که بسیار زیبا و تماشائی بود. هتل جهانگردی را همانجا وارسی کردیم و توصیه ام برای اقامت نایین اینجاست که بازسازی یک کاروانسرای قدیمی است و مهیا برا ی اقامت این روز ها. آیدا اسنک در کنار میدان شهر برای شام سبک بهترین پیشنهاده.
کویر مرکزی :
قبل از طلوع راه کویر هدف روستای مصر واقع در شرق جندق. مسیر شمال شرقی نایین بطرف ایستگاه قطار ، هوا رو به روشنائیش داده بود و ساعتی بعد 7:55 دقیقه به انارک رسیدیم. روستائی در ابتدای کویر مرکزی در 80 کیلومتری نایین. به قصد تهیه نان صبح انارک را چند بار دور زدیم تابالاخره نانوائی خوبی را پیدا کردیم به این بهانه انارک را در دو بخش قدیم (مظلوم) و جدید مثل همه بخشهای تازه گسترش یافته شهری و روستایی دیدیم. بی محتوا و از سر دماغ و شکم. راستی چقدر قدیمی های همه جا مثل هم بودند و اساس زندگی شون رو تعقل و اندیشه راهبری میکرد نه هوا و چشم وهم چشمی .
عکس هوائی انارک
در این یکی دوسالی که چند جای مختلف از وطنمون رو دیدم به این نتیجه رسیدم که مردم برای ترس از اینکه مال و اموال و خوشون در اثر زلزله و سایر بلاهای تازه مد شده ، از بین نره به سازه سرپناهشون اهمیت بیشتری داده اند (انشالله که سازه ها خوب باشه اما به معماری و تاسیسات که رسیده اند بیخیال شده و خودشون اوستا علم شده اند و نمی دونند که در اثر بی اهمیتی به معمار و معماری و تاسیسات انبوه افسردگی و سایر ناراحتی های روانی گریبانگیرشون میشه که از مرگ قطعی بدتره) .
بهر حال…….خیالمون ازتهیه نان راحت که شد بطرف هدف سفر یعنی”چوپانان” رخت بر بستیم. ساعت به 9:15 رسید( البته زمان صرف شده را 45 دقیقه فرض کنید و کیلومتر تا انارک را90) .
چوپانان :
تصورات به واقعیت تبدیل میشد و خاک نسبتا سرخ جوپانان چشم نواز دیده میهمانان. تپه مشرف به روستا را خیلی زود پیدا کردیم و حدسم مبنی بر تهیه عکس از بلندی به یقین تبدیل شد و ماشین را پس از عبور در بالاترین نقطه روستا حرکت دادم و در جا و سرپا صبحانه دست پخت خانمها( روشنک و شیرین) را با ولع خوردیم به امید رفتن هرچه سریعتر به بالای تپه و اونوقت تماشا و ثبت تصاویر از طریق دوربینهای دوچشمی و عکاسی من و کسری وبابک.
افق دوردست بدون پستی و بلندی ، نور ملایم خورشید کویری، حرارت بسیار مطبوع بهاری، معماری روستا شهر 300 خانواری با رنگ سرخ ملایم اندود خانه ها ( این رنگ بافت روستائی ابیانه را بیاد می آره) که در فضا های خالی هر حیاط مرکزی قرار گرفته و در آن یک نخل متناسب وبا وقار ، زیبائی دو چندانی را به بافت فضاها داده و از سوی دیگر بادگیرهای یکطرفه . که فرو رفتگی فضا هارا با حجمی قوی و استوار پاسخ داده ، باغ های خصوصی شهر نیز در کنار روستا با زمینه سبز رنگ خود ، کمپوزیسیون تابلوی طبیعت منطقه را تکمیل میکند.
عکس هوائی چوپانان
عکس عمومی روستا
هیچ وقت عکسهائی که گرفتم به اندازه خود محیط واقعی و تماشائی نبوده ….. بهرحال لذت بصری از تماشای روستا را همگی بردیم و برای دیدار جزئیات این همه زیبائی مسحور کننده آنهم در قلب کویر بدرون روستا باید میرفتیم .در مسیر به نوجوان 13 ساله بنام آقای سجاد یزدانی برخوردیم و چقدر فهیم و مهماندوست درخواست ما را برای دیدن درون خانه شان پاسخ داد و با مشورت برادر بزرگتر و مادرش به خانه خالی عمویش رفتیم و حیاط نقلی اندرونی با نخلی که به تعداد واحد در همه حیات های حدود 25 مترمربعی جلوه میکرد. و پشت بام گلی و بادگیر حالا بزرگ چسبیده به حیاط . این بادگیر ها را در زمان دانشجوئی مفصلا بررسی کرده ایم و الآن هم دوباره تائیدی مجدد بر عملکرد آن. تنها بذکر این مطلب بسنده کنم ، پر واضح است که روستا مدت زمانی نه چندان دور وضعیت بهتری داشته و اگر دولتمردان اعتقادی به احیا این روستا نداشته باشند همین که باقیست نیز نیست میشود ، جاذبه بافت معماری روستا میتواند چوپانان را به یکی از قطب های جهانگردی کویر مرکزی ایران تبدیل کند . فردا دیر است. اینرا باید متذکر شوم که با این فرصت کوتاه اطلاعات مختصری نصیب ما از این روستا شد و در آینده نزدیک بررسی جامع تری از این روستا خواهم داشت.
دیدار ما بدلیل کوتاهی طول روز از چوپانان فقط 2 ساعت برنامه ریزی شده بود و برای دیدن مصر در طول روشنائی روز بایستی مسیر را بطرف جندق ادامه میدادیم. جندق را در ساعت 11.5 در خود داشتیم که دراین صورت فاصله آن تا چوپانان بیش از 30 کیلومتر نبود.اینرا نیز بگویم که جاده تا جندق بسیار مناسب و البته دوطرفه و خلوت که گاهی اتوبوس هائی که از مشهد بطرف یزد عازم بودند از روبروی ما عبور میکردند.
روستای مصر :
شهر جندق در سر راه نایین به دامغان قرار گرفته که البته از جنوب به سمت شمال میباشد و مسیر روستای مصر سمت و سوی کاملا شرقی دارد. راه خاکی است که با سرعت 40-50 میشود راند اما پس از چند کیلومتری رانندگی و یکنواختی سرعت را به 80 هم میشد افزایش داد اما ضمانت سالم نگهداشتن کمک ها را نمیکنم. بر سر راه فقط یک آب انبار دیدیم که معلوم است زمانی حال و هوائی ویژه داشته و دیگرتنها به یک معدن کنستانتره سرب برخوردیم.
پس از ساعتی دیگر کم کم رمل های شنی خود نمائی میکردند و آدم را برای پیاده روی روی آنها وسوسه میکرد که در میان گز تنها گیاه منطقه دلبری میکرد.
ساعت به 1 نرسیده که به روستای مصر وارد شدیم. بر سر سراهی که حالا دیگر آسفالت بود. و نشان از آبادی و آبادانی . نخل ها، درختان سنجد ، انار و گیاهان دیگر که بدلیل خواب زمستانی امکان شناختی برایشان از سوی ما مقدور نبود و افسوس برای سرخم کردن نخل ها بخاطر برف و سرمای سال گذشته .
افسوس ما با اعتقاد پیرمرد روستائی ” که سرما و برف زیاد و از دست دادن سرمایه های مادی او بدلیل جلوگیری از مصیبت بزرگتری” اندکی التیام پیدا کرد.
از نکات جالب توجه این منطقه اعتقاد مردم به نظر زنی چشم تنگان است که در گوشه گوشه های منطقه هویدا بود. اسکلت حیوانات ،شاخ بز و گوزن، اسپند و مجسمه های خمیری.
چشم زنه
ناهار را روی شن های کاملا پاکیزه رمل ها صرف کردیم و بعد از آن مثل کرها به هم نگاه میکردیم چون هیج صدائی در کار نبود و اوج انحصاری بودن کویر اینجا رخ مینمود .
زمان بسیار سریع گذشت و برای جلوگیری از خطرات پیش بینی نشده قبل از تاریکی هوا بسمت جندق طی طریق کردیم.
جندق :
حال تا تاریکی هوا فرصتی برای دیدار از از این شهر بدست امد . قلعه ساسانی که در حال مرمت بود و خانه های خالی در داخل آن حاکی از گذشت روزگارانی پرفراز و نشیب میکرد و معلوم بود که درد دل زیاد دارد اما گوش شنوائی در کار نبوده است. شخصی خانه را نیز نشانمان داد که ادعا زندگی یغمای جندقی را در آن داشت.
خانه یغمای جندقی
حال که بر سر نایین قرار داریم وشب نیز به تاریکی کاملی رسیده است بهترین فرصتی است که ستاره ها را نیز نظاره کنیم . براستی که متفاوت وبینظیر . آنقدر تلالو ستارگان دیگر و کهکشان راه شیری و…. پر نور و تماشائی است که ما نتوانستیم دب اکبر و ستاره های همیشگیمیان را پیدا کنیم . و پس از دقایقی نا امید از گم شدن ستاره های همیشگی و بجای آن مسرور ازاتفاق تابلوی بصری زیبا راه را بسوی نایین در بر گرفتیم.
نایین :
دیدار از شهر کار یکی دو روز و دیدن مسجد جامع نایین کار یکی دو ساعت و کار یک مرد و دو مرد هم نیست و از آنجائیکه این مسجد تاریخچه مفصلی دارد و در زمان حمله مغولان نیز پناهگاه بوده ، اینجا من اجازه ندارم با صورت نشسته وارد گود آن بشم ولی این دلیل خوبی برای یاد نکردن مناره بینظیر ،چار طاقی های آجری ، حیاط 4 ایوانه، زیر زمین های تو در تو و …….آنهمه نظم و ………(راستش کم آوردم و کلمات را نمی تونم پیدا کنم و از مغز بطرف نوک انگشتانم بکشانم و از آنجا توی خودکار و منتقل به کاغذ کنم ،یا باید بقول توکا نیستانی درد زایمان بکشم تا چند کلمه بنویسم یا اینکه از خیرش بگذرم) نیست . این را هم بگم که مسئول میراثی مسجد کارد میزدی خونش درنمی آمد و از اوضاع آنجا (بعد از شکوه ما) دل خونی داشت.
فرصت بازهم کوتاه است، به خانه پیر نیا که در مجاورت مسجد قرار دارد و حالا به موزه مردم شناسی تبدیل شده میرویم، استاد پیر نیا درس پزشکی را رها کرد و معماری آموخت و در دانشکده هم به اهدافش نرسید و بدنبال تحقیقات خود رفت و در بیان آموزش معنی خانه عمر با برکت خود را صرف کرد، واقعا سعادتمندی است که آدم خانه اش به دست وراثی به نام علاقه مندان این آب و خاک بیفته.
خانه دو طبقه که سه طرف آنرا عرصه در بر گرفته و از طرف چهارم به باغ کوچک پسته متصل شده ، تناسبات حرف اول را میزنه و تجسم زندگی در آن به آدم حس خوبی را میده ، مقایسه این خانه با خانه و آپارتمانهای ساخت این دوره را (برای ذکر مطالبی که برای بی توجهی ادمیان نسل خودمان در ارتباط با معماری را که جلوتر بیان کردم ) به شهادت دعوت میکنم که چه آدمهائی در این خانه با این معماری جاودانی به چه جاهائی رسیده اند و چه خدمتی به خلق کرده اند.
خانه پیرنیا
در بازگشت از سفر بازهم اردستان عقل از دینمان میبرد این دفعه قنات دو طبقه را میبینیم که شاهکار قنات سازی ایرانیان است ، مسیر اول به فاصله 3-4 متر از کف و دومی به فاصله تقریبی 4 -5 متری از آن.
مسجد جامع از دور دلبری میکند و برسر راه آن تقسیم آب محلات که استادانه پر از ماهی که استادانه محله ……
در کنار اتوبان کاشان به قم رستوران های مارال و مهتاب و …… جای مناسبی برای کسانی که غذائی به همراه ندارند است و احیانا اگه سوغاتی را هم فراموش کرده اند.
دی ماه 1387
بامید پر بار کردن سفر هایمان
گزارش: مسعود کاوسیان
عکس ها:بابک تقی زاده
کسری کاوسیان
و نرم افزار گوگل ارث