این سفر، مثل سفر هایی که براش دورخیز زیادی کرده بودم، بر پا و مهیا شد.
سفر به بوشهر چون همیشه کاری بوده بنابراین با عجله و برای جلوگیری از اتلاف وقت ، هوائی انجام میشده است. و من اعتقاد دارم ، چنانچه بخواهیم حداکثر استفاده از سفر را ببریم ، باید حس جابجایی مکان با سرعت کم و با عبور و گذشتن از فاصله ها صورت بگیرد . منظورم از فاصله ها بعد مکانی است. هسته های جمعیتی ( روستاها ) با فواصلی اندکی که با هم دارند، باعث انتقال فرهنگها و آداب رسوم از نقطه ای به نقطه دیگر میشوند. و گونه گونی آداب و رسوم در سرزمین بزرگمون بسیار متفاوت است. حال چنانچه بخواهیم طیف این تغییر را حس کنیم ، فقط با جابجائی بطئی و تماس با آدمیان بعنوان هسته های جمعیتی، آب و هوا ، جغرافیا و تنوع فرهنگی است، که ممکن میشود و این سیر حرکتی که البته اتفاقات تاریخی نیز به درک موضوع کمک زیادی میکنند .
با این مقدمه توجیه سفر با ماشین برایم مسجل شد . و بعد از سفر این حس کاملا برایم تداعی شد که سفراز تهران تا بوشهر که بعد از یک ساعت و نیم از گذشت زمان و در یک حجمی از خلا بسته ، و با اعلام کمک خلبان که به بوشهر رسیدیم ، هیچ گونه حس سفر و جابجایی به من نمیدهد. آخر چطور میشود یک ساعت و نیم پس از یک جابجایی ، به تو بگویند وارد یک فضایی میشوی که با زبان تو سخن نمیگویند ، پوشش لباسشان مانند تو نیست ، آداب و عادتشون چیز دیگری است، غذاهاشون ، برخوردشون ……… و خلاصه همه و همه چیزشون را در این زمان کوتاه نتوانسته ای هضم و درک کنی.
به هر حال برای رسیدن به بوشهر با این فاصله حدودی 1000 کیلومتری از مبدا، و زمان بیش از 13 ساعت با ماشین ، ( پیاده آن 9 شبانه روز)، بدون توقف برای من و ماشینم امکان نداره. پس با همسرم فکر کردیم که یک شب در اصفهان و یک شب هم در سی سخت بگذرانیم . که هم بار سفر را سبک کنیم و هم از زیبایی های اصفهان و هم از طبیعت زیبای ، سی سخت یاسوج، که در پناه دنای پر از شکوه و زیبایی بنا شده است، بهره مند شویم.
روز اول :
سفر را صبح 11 اسفند در یک 5 شنبه زیبا به قصد اصفهان آغاز کردیم.مسیر اتوبان قم ( صرف صبحانه کنار جاده ) عبور از کاشان همیشه خاطره انگیز دو راهی اردستان با خاطره های سالهای دانشجویی و عبور از نطنز آرام و مسحور کننده ، که متاسفانه برنامه ای برای توقف و بازدید آنجا نداشتیم و بعد از عبور از این شهر زیبا، ساعت 12 به اصفهان نصف جهان رسیدیم. برای سومین بار به خانه تاک رفتیم . خانه نقلی تاریخی با 3 اتاق 5 دری و 3 دری . دق الباب کردیم و به حیاط کوچک و خوش مقیاس آن وارد شدیم . آبنمای کوچک 8 ضلعی آبی رنگ اولین چیزی است که با نگاهت تلاقی دارد. که با پیرامون بدنه زیبای اتاق ها در 4 وجه تعریف میشود . تناسبات سه وجهی و 3 بعدی فضاست که آرامش را به آدم منتقل میکند و احساس میکنی که اینجا حالت خوب میشود . به یاد خانه پدری می افتی و دلت میگیرد. دلت نمیخواهد که از حیاط بگذری و به اتاق وارد شوی . خوشبختانه اشراف خاصی از پلاک های مجاور به این حیاط مشاهده نمیشود و این بخاطر وجود خانه در محله قدیمی شهر است( خیایان میرداماد منشعب از خیابان طیب) که پیاده تا میدان نقش جهان راهی نیست( 15 دقیقه ).
گفتم خانه تاک . تاک بی برگی ( در این فصل ) در این فصل، که در حیاط جا خوش کرده، و مرکز ثقل حیاط را با خود همراه میکند که تنها نباشد و البته بوته یاس بزرگی که تازه جوانه زده و منتظر گلهای بنفش رنگ معطر خودش است. و همچنین میزبان ( خانواده 3 نفره) با ذوقی که خانه را بالاتفاق مدیریت میکنند.
از همه با نشاط تر نیمکت چوبی بزرگی است که در زیر آفتاب دلچسب این روزها ما را به مهمانی خود دعوت میکند. در گوشه دیگر حیاط و در داخل یک مهتابی کوچک ، صاحب خانه کرسی چوبی قشنگی را جانمایی کرده که در ارتباط مستقیم با هوای عصر و غروب در محوطه باز حیاط، بسیار دلچسب است.
در و پنجره های چوبی که مهمترین عضو پوسته بدنه مشرف به حیاط ، با پتینه سبز و قهوه ای خود نمایی میکنند و البته پرده های توری پشت پنجره به این زیبایی جلوه خاصی داده است.
در بین مکان هایی برای اقامت، خانه بخردی و خانه سمائیان که البته هر دو اتاق های بیشتری نسبت به اینجا دارد ، را در سفر های قبلی تست کرده ام . اما این خانه نقلی خیلی صمیمی تر است و دقیقا حکم خانه پدری را دارد.
انتخاب محل اقامت همیشه مهم بوده و تنها راه انتخاب ، دیدن محل و بودن حداقل یک شب ، لازم است و ما در این سفر برای انتخاب مکانی که اولین بار قصد اقامت داشته ایم ، این مشکل همراهمون بوده است.
اتاق 3 دری جنوبی 2 خوابه
میدان نقش جهان
سپس قبل از غروب آفتاب پیاده به میدان نقش جهانی میرویم که همیشه دیدنی و پر از هیجان است. به روی تراس بازار قیصریه میرویم و از آن بالا میدان و شلوغی های شب عیدش را ( به ضرب صرف قهوه و فرنی سرد ) مناظره میکنیم.
غروب دل انگیز میدان را با دوربین قرضی کسری و چند تا تایم لپس زیبا ثبت میکنم .یک دور کامل مغازه های گز فروشی، آنتیک ، . . . . دور میدان را می زنیم و رومیزی های قلم کاری و هنرمندی های آقای زابلیان را که مشغول چاپ با رنگ آبی ( ترکیب آبی نیل با کتیرا) است می بینیم، که آخرین ضربه های تاریخی شابلون های چوبی را روی پارچه میزند………
سری به هنرمند افغانی مقیم سالهالی دور اصفهان با کارهای آهنی و مجسمه هایی از پرندگان که با ورق سیاه آهنی میسازد، می زنیم . می گوید زمانی 22 تا شاگرد داشته و حالا با 5 نفر . قیمت یک پرنده کوچک سایز گنجشگ 420 هزار تومن . شام را با یک بریانی در یک رستوران معمولی بسر می کنیم .
روز دوم :
صبح زیبا را در اتاق زیبای 3 دری خانه تاک چشم بازکردیم . و البته خواب راحتی بعد از اولین شب سفر بود و شاید هم بخاطر گل بارسا به رئال در ال کلاسیکوی دیشب بوده باشد. حس بودن و آرامش در این خانه عجیبه و این دقیقا بخاطر معماری خانه است شک نکنیم. صبحانه در زیر کرسی توی حیاط میخوریم که تا بحال سابقه نداشته . مواد صبحانه در ظروف زیبا در یک مجمعه مسی . بی نظیر و زیبا . آنقدر فضای خانه دلچسب است که دلمون نمیخواد رها شویم و برنامه با تاخیر انجام و خروج از اصفهان ساعت 11 رخ می دهد.
جمعه 12 اسفند . بطرف سی سخت
جاده بروجن
مسیر بروجن (در استان چهار محال و بختیاری) را انتخاب میکنیم. زیرا در نقشه های گوگل مناظر زیبای کوه دنا را در پیش دارد و البته شهر بعدی یاسوج (مرکز استان کهکیلویه و بویر احمد) خواهد بود. مسیر در این فصل بسیار زیباست . کوه های بسیار بلند و برف گیر و در بعضی موارد سبزی دشت ها در کنار رنگ قهوه ای زمین های کشاورزی ، منظره ای رویایی بدست میداد ، عکس و عکاسی ثابت کرده است که حافظه و بیان موضوع برای ثبت تصاویر کافی نیست ، بنابراین هر لحظه نیاز به ثبت تصویر به ذهن متبادر می شد . بعد از بروجن به استان کهکیلویه و بویر احمد وارد شدیم و اینجا جنگل های درخت بلوط در کنار رودخانه و دشت های زیبا عقل از سر بدر میکرد. افسوس میخورم که چرا بعد از این همه سال، برای اولین بار این قسمت از ایرانمون را میبینیم. و همش افسوس گذشته برای درس در آینده. اما حال خوش است.
چناربرم ، دره دید به زاگرس
زیبائی های سلسله زاگرس خود نمائی میکند و بسیار مفرح و متنوع است ، و بهتر آنست که وقت بسیار بیشتری برای طی این مسافت میگذاشتیم، اما تحویل کلید از صاحبخانه در ساعت مقرر مشکلی است که قرارمان است. ناهار را در یک کافه کنار جاده در مسیر مقصد در ساعت 4 با ماهی قزل آلا صرف کردیم .
آداب و رسوم همچنان برقرار است ، یکی از افراد خوشنام روستا مرحوم شده و همه اهالی از اطراف و اکناف در مراسم تشییع حاضر شده اند.
ورود به روستای کریک ، سی سخت
ساعت 5 به روستای کریک و با مهمانداری آقای اخلاقی( اقامتگاه دره سبز) روبرو شدیم . بایستی قبل از غروب خانه را تحویل بگیریم . خانه ای که دو اتاق بزرگ دارد و برای پذیرش افراد خانواده های پر جمعیت پیش بینی شده . هر دو خالی است . اتاق بزرگی که براحتی گنجایش 10 نفر را دارد بهمون میدهدکه به شکلی روستائی مدرن و برای خانواده های شهری تزئین شده است . بخاری دارد و اجاق گاز و سینک هم برای مهمانان در همون اتاق بزرگ مهیاست.
روستا و باغات کریک
اینجا کوهپایه قله دنا و با روستای پا دنا ( نزدیکترین روستا به قله ) فاصله نزدیکی دارد. قله ای که اتفاق نا خوشایند زمستان پرواز 95 را تا به ابد به یاد خواهد داشت. روستایی که خاطرات تلخ دسترسی و کمک به بازمانده های پرواز را در ذهن روستائیان، در بهار بعدی و بعد از آب شدن برف ها دارد.
کمی پیاده روی در باغ های اطراف خستگی پشت فرمان را بدر میدهد. با ملاقاتی که با یک روستا نشین داشتیم ، متوجه کاشت برنج بسیار خوبی در این روستا شدیم. بخصوص که امسال با بارش برف زیاد ، برق چشمانش قابل پنهان کردن نبود.
شب مانی در یک اتاق روستائی در مجاورت طویله 3 اسب در کریک سی سخت حس بسیار خوبی داشت. شب نسبتا خوبی داشتیم و صبح با صدای انواع حیوانات بیدار شدیم که چقدر در نوع خود خاطره ساز بود.
روز سوم :
صبحانه را با نیمروی روی اجاق پیک نیک کوچک که در اتاق روبراه شده، صرف می کنیم . بیرون از اتاق سرد است .
به بام شهر سی سخت میرویم. شهر شیبدار و زیبا را دوری میزنیم و برای سفر های آینده ورانداز می کنیم و سپس خارج میشویم و پس از طی راه های پر پیچ و خم، ساعت 30/11 به یاسوج میرسیم.
متاسفانه برنامه ای برای بازدید یاسوج نگذاشتیم و سریع از شهر خارج میشویم. ابتدا مقصد قائمیه را دنبال میکنیم . زیرا آنجا سه راهی است و امکان اشتباه در انتخاب مسیر جالب نیست. اسم قبلی آن چنار شاهیجان و مرکز شهرستان کوه چنار بوده است . ناهار را در رستوران خشایار بین راهی که نسبتا تر و تمیز است صرف میکنیم .
شنبه 13 اسفند : شهر باستانی 200هکتاری بیشاپور، 23 کیلومتری شمال غرب کازرون
شهر باستانی بیشاپور
در تهران بیشاپور را زیر سر گذاشته بودم . اما حالا و در کنار جاده به یکدفعه تابلوی بیشاپور را در مقابل خود میبینیم . شاید فکر نمیکردم در کنار یک شهر باستانی هستیم و مگر میشود بیتفاوت گذر کنیم . البته من حدود 10 سال پیش با گروه گردشگران جوان و از طریق شیراز به بیشاپور آمده بودم . اما این منطقه همیشه دیدنی است .بخصوص که همسرم آنجا را ندیده بود. به قول مامان جون گوگل کردیم و مسیر را پیدا و بعد از طی 12 کیلومتر، با کمی گشت و گذار به یکی از دربهای غیر اصلی رسیدیم ( جنوب غربی ) . درب اصلی شرق است. از نقطه پارک ماشین تا اولین بنا 11 دقیقه پیاده روی است .پیاده روی در فضایی متفاوت ، تجسم عادات مردمانی در شهری که هزاران سال پیش دقیقا در این مکان تنفس میکردند و …. به بنای مسجدی میرسیم که احتمالا زمان حمله اعراب تغییر کاربری شده . از پایه ستون ها هر کدام بیش از 1 متر نمانده آکس دهانه های سالن حدود 4*4 است . دیواره های سنگی با ساروج اجرا شده و اثری از سقف آن نیست. البته بنا ضعف در اجرا داشته است.
پی سنگی که بار را بطرف اطراف منتقل کند ، مشاهده نمیشود. به طرف مکان دوم میرویم . حمام 8 گوشه که فقط کنج هایش باقی است . ساعتها میشه فکر کرد که این مردم چه عادت هایی داشتند و البته بخشی از جواب ها را باستان شناسان داده اند . اما تخیلات و ایده پردازی ها همیشه چیز دیگری است.
از مکان سوم فقط ستون های بنای یادبود باقی است که ارتفاعی حدود 70/6 متر داشته اند.
مکان چهارم معبد آب است بنایی بسیار باشکوه .که ماندنی ترین بنای شهر باستانی است و آن هم استفاده از سنگ و اجرای بسیار دقیق . مهندسی و با نقشه. با چینش دقیق و پر از ایهام. بر اساس یک طرح ، آب از رودخانه از طریق کانال ها منشعب شده و به داخل حیاط هدایت و برای عبادت زائران مهیا شده است.
معبد آب
مکان 5 ، آتشکده و سالن موزائیکی است که هندسه دقیقی داشته و دارد. بازدید از این مکان بایستی از ابتدای روز آغاز شود که محدودیت تاریکی هوا ، باعث سرعت دیدن بناها نشود. محوطه بسیار دل انگیز و غروب شهر باستانی را هم تجربه می کنیم .
به سمت دالکی روان میشویم . وسپس در ساعت 30/7 در تاریکی شب به برازجان میرسیم که البته بایستی از این شهر نیز گذر میکردیم و تاسف ندیدن نخلستان های بسیار زیبای آبپخش را بر خود غبطه میخوریم و سرانجام ساعت 8 به بوشهر میرسیم.
بوشهر ، شهر شعور و معنا
سفر به بوشهر را من در سالهای نه چندان نزدیک ( 74 یا 75) استارت زده بودم. البته مثل بقیه سفرهای آن زمان کاری بوده است. یعنی بخاطر انجام کار یا پروژه ای، رقم خورده شده بود. انجام پروژه های شیلاتی با شرکت آبزی گستر . برای تهیه طرح و نظارت بر اجرای یک کارخانه فرآوری میگو. در یک مدت کوتاه .
در آن سال قرار شد که تهیه طرح توسط من و براساس مطالعات مشاور انجام گرفته و نظارت بر اجرا نیز صورت بگیرد. استارت طرح را یادم نیست، اما میدونم که باید پروژه در زمان صید، جهت فرآوری ( شهریور ماه) به بهره برداری برسه . به هر صورت طرح وانتخاب پیمانکاران و انتخاب مصالح کارخانه بعهده من گذاشته شد. طرح سوله که انجام شد از مهندس حسینی دوست دوران دانشگاهیم که پیمانکار شده بودند ، خواستم که سوله را بسازند و باتفاق ایشان برای کنترل نصب به بوشهر رفتیم.
محل اجرای طرح، بندر رستمی در 60 کیلومتری جاده بوشهر به گناوه بود که از شهر دلوار رئیس علی دلواری نیز گذر میکند.
سوله بر پا شد و حالا نوبت پوشش دیواره و سقف بود که توسط پانل های ساندویچی، به شکل مدرن و با دوطرف ورق رنگی گالوانیزه به شرکت ماموت سفارش دادیم. که آنهم انجام، و بعدش انتخاب پوشش کف سالن که با توصیه من از سنگ چینی سفید سیرجان که کیفیت مناسبی داشت، تهیه شد و بعد از مراجعه به محل کارخانه سنگبری که در شوش بود، سورت انجام و سپس به محل کارگاه بندر رستمی ارسال کردم. البته سفارش ساخت درهای سردخانه که معمولا کشویی بود را به شرکت ایوانس دادیم که دفتر آن خیابان سهروردی و توسط دو برادر ارمنی اداره میشد .
بقیه تجهیزات و تاسیسات برودتی که جزء بهترین ها بود توسط همکاران مهندس تاسیسات به محل پروژه ارسال و جهت نظارت بر اجرا در نوبت های دیگری که امرداد آنسال صورت گرفت به کارگاه مراجعه و کار اجرا کنترل گردید.
گرما و شرجی تابستان واقعا کار را سخت میکرد و البته معمولا کارها صبح اول وقت و نیز از 6 عصر به بعد انجام میشد. به هر حال پروژه با استانداردهای اتحادیه صنایع غذایی اروپا و با بهترین کیفیت استارت خورد . و محصول آن به کشور های اروپایی و از جمله اسپانیا صادر شد.
احداث کارخانه فرآوری میگو و ماهی سال 1375
پروژه کارخانه فرآوری میگو در همین جا تمام نمیشود . شاید انگیزه مهمی از سفر من دیدن دوباره این کارخانه باشد ، که مطلب آنرا در ادامه گزارش خواهم آورد. فعلا به بوشهر ساعت 9 شب شنبه 13 اسفند 1401 میپردازم.
به خانه ای روی بام کافه لاله وارد میشویم . طبقه دوم را بازسازی کرده اندکه چندان دلچسب نیست. و ما به اجبار امشب را در این اتاق صبح میکنیم.
برای فرار از سر و صدای غیر قابل پیش بینی کافه، به ساحل برای پیاده روی میرویم و شام را با خوردن لوبیا و نخود محلی با افزودنی های فلفل، زنجبیل، دارچین، زرچوبه، بابونه و آویشن ساحل بسر می کنیم.
روز چهارم :
یکشنبه 14 اسفند : بوشهر
صبح را بخاطر رانندگی و خستگی روز قبل کمی دیر بیدار میشویم. نور صبحگاهی بعد از عبور از شیشه های رنگی اتاق به درون میتابد . صبحانه را در همین اتاق صرف میکنیم و برای تهیه یک خانه مناسب سلیقه ما ابتدا با آقای زائری( معرف مهندس مرباغی ) و سپس آقای مهندس چمکوری که از مهندسان میراث است قرار میگذاریم و بعد از دیدن 2 و 3 خانه به خانه ای که در دست بازسازی خودش هست و فقط سرویسش بازسازی شده قناعت میکنیم . البته خانه خوبی است که یک اتاق آن به ما ما داده میشه بابعاد 80/5 * 30/3 بارتفاع 90/3 ( این بلندی ارتفاع بخاطر ایست گرما در بلندی و مناسب بودن کف اتاق است ) و از همه مهمتر مسقل و بدون مهمان های دیگر. در محله شنبدی ، چسبیده به بازار در مجاورت خیابان انقلاب . نزدیک به کافه ناجی ( تاسیسس 1305 ) و ……
خانه اقامتی با پله های بارتفاع 30 و طول 120 و تعداد 11 عدد
کافه ناجی تاسیس 1305 ، شاهد زنده تاریخ بوشهر چه قصه ها در این محل گفته شده و چه نسل هایی در اینجا به مظلومیت بوشهر شهادت داده اند
این کافه در همیشه و حالا هم محل قرار هنرمندان برای برنامه ریزی کارهایشان بوده که البته خوراک ماهی مرکب آن معروف است.
موزه دریایی خلیج فارس
بعد از گرفتن اتاق عازم موزه دریایی جدید التاسیس در محله بهمنی شدیم که به تعطیلی نیمه روز رسیدیم . البته به موزه ساختمان کنسولگری انگلیس میرویم که در سال 1946 از ایران بیرون به بحرین میروند. و سیطره خود بر منطقه را وسعت میدهند( داستان جداشدن بحرین از کجا ها استارت میخورد.!!!!!) انگلیسی ها فقط بخاطر چپاول منابع و ذخایر به ایران آمدند و مطمئن باشید، هر وقت این منابع تمام شد حاضرند از ایران چیزی در جهان نباشد .
ساختمان زیبایی در این سایت بازسازی میشود بنام سبز آباد معروف که در سال 1236در دوره ناصر الدین شاه ساخته میشود. ادوات و اطلاعات دریانوردی در این موزه جمع آوری شده است. دریادار بایندر اولین دریانورد معاصر متولد 1288 است در این موزه شناسانده میشود.
موسیقی در بوشهر جایگاه خاص خودش را دارد. عادتی که مردم در شب ها داشته اند نواختن موسیقی در خانه بوده است ، بدون هیچ پیشوند و پسوندی. اصلا عادت دریانوردی و ماهیگیری در سواحل بوشهر و اطراف منطقه ساحل با ریتم و وزن و موسیقی همراه است و اینطوری است که سازهای محتلف از قدیم الایام در اینجا پا میگیرد جزء هویت این منطقه میشود و انواع ساز های کوبه ای. نی و فلوت ها در اینجا متولد میشوند.
یک نوع ساز کوبه ای در موزه خلیج فارس
قدیمی ترین نقشه خلیج فارس
ناهار را در رستوران مجاور دریا بنام سیاف میگذرانیم که چشم انداز زیبایی از خلیج فارس را از روی تراس آن و در هوای بسیار مناسب دارد. عصر پس از کمی استراحت و گردش در بافت قدیمی شهر زشتی ها ( که متاسقانه عدم رسیدگی و رها شدن خرابی های بیشتری را نسبت به سالهای قبل می بینم) و زیبایی ها را و البته بافت قدیمی را تجربه میکنیم . تجربه شهرسازی در سالهای دور در یک اقلیم متفاوت نشان از شناخت و شعور مردمان این دیار دارد.
کافه گلها و چای خوری در این مکان ، گشت در بازار شهر دیدار و شام در خانه حاج رئیس و چای خوری بوشهری در کوچه مجاور خانه حاج رئیس ، نشان از دیدار و همزیستی جوانان این شهر با یکدیگر دارد.
دید از کافه گلها
بافت تاریخی بوشهر که نشان از مقاومت برای زندگی و سر زندگی دارد
روز پنجم :
دوشنبه 15 اسفند : بوشهر ، اسکله جفره
ساعت 7 صبح ناشتا بطرف اسکله جفره میرویم بدنبال عکاسی و رویت تخلیه ماهی از لنج ها، که البته انتظار چوب زنی هم داشتیم که بعلت کمی ماهی برنامه ای برای اینکار ندارند و ماهی هور موجود مستقیم از لنج به کامیونتی که قصد کویت دارد پس از توزین و سورت جابجا میشود. با صاحب لنج ( آقای غریبی ) و همکاران بسر میبریم و شاهدی هستیم بر نقل و انتقال ماهی. که البته کمی هم با یخ قصد کاهش حرارت محیط را هم دارند . بعدا متوجه میشوم ، فصل صید نیست و این صید حالت قاچاق دارد.
اسکله جفره
پس از صرف صبحانه عالی در کافه ناجی و گشت بازار و بافت قدیم شهر نوبت رستوران عامو حسین در یکی از فرعی های خیابان انقلاب برای صرف قلیه ماهی است . که آن هم مثل صبحانه کافه ناجی جزء اعمال سفر بوشهر است. (مثل اعمال سفر مکه) .
بعد از ناهار بطرف موزه دریایی (تاسیس 1400) با اختلاف 20 دقیقه رانندگی میرویم . قسمتی از شهر بوشهر که محله های مسکونی تازه ساز هم درآنجا بیش از بافت قدیم است بنام محله بهمنی که با بافت قدیم فاصله مکانی دارد.
موزه دریایی اقامتگاه سفیر و یا کنسول انگلیس قبل از دوران مصدق بوده است. که باز سازی شده و بسیار کامل و دیدنی است. اشیاء و بخش ها سعی شده است با سبک موزه داری جدید نمایش داده شود. و دانشگاه بوشهر( آقای دکتر محمدی متخصص تاریخ، با علاقه تمام) هم پشتیبانی آنرا بعهده دارد .
ساختمان کنسولگری انگلیس و حالا موزه دریایی خلیج فارس
آرامگاه گور سنگی گور دختر از دوره هخامنشی، دشت و روستای بزیر ، دشتستان بوشهر
مشابه آرامگاه کوروش با 24 سنگ بدون ملات و با استفاده از بست فلزی ، در سال 76 ثبت و در سال 80 مرمت شده است.
نگاهی به کشتی پرسپولیس میکنیم که در سال 1264 از آلمان خریداری میشود، فقط استراکچر آن باقی است.
بعد از دیدار موزه و بازگشت از محله بهمنی ، دوباره دلمون برای دیدار بافت قدیمی تنگ میشود و برای دیدن محله سری به اطراف دانشکده معماری دانشگاه آزاد و ساختمان کنسولگری و ساختمان طبیب که سال 97 طرحش را دادیم اما بازسازی نشد ، میزنیم . همانطور و شاید نحیف تر از 4 سال گذشته شده.
خانه طبیب
محله و محوطه دانشگاه معماری آزاد
حالا دیگر هوا تاریک شده و البته محله گردی شب ها هم بینظیر است . به قهوه فروشی بن عمید در بلوار چمران میرویم و اینجا چای کریک کافی است.
دوباره به بافت مسکونی برمیگردیم . به عمارت رشیدی نمیرویم. به عمارت حاج رئیس نمیرویم. سال 75 و سال97 آنجا را دیده ام و میدانم جلوتر که نرفته بازسازی هم نشده . میمیاند غصه بیشتر. بسیاری از خانه ها در محله های قدیمی، سالهای قبل از بین رفته اند و ……….
₼₼₼₼₼₼₼₼₼₼
بنا ها و نماهایی که روزگاری دیده به محله و هر آنچه که در آنرخ می نمود ، دلش به چه خوش باشد.
و چه روزگار مسالمت آمیزی با چهره های رخ در رخ و همنشینی هایی در عین جدایی ظاهری.
برای این کنج چه نکات و مطالبی از ذکاوت معماران بوشهر میشود گفت . فقط بگویم ، شیفته همین تکه ام.
قرار سفر ودیدار از سیراف که رکن مهمی از سفر و انگیزه بسیاری برای آن داشتم را با خانم بصیری میگذاریم که ما را با ماشین خودش به آنجا ببرد. همین که کمتر رانندگی کنم و همین که بیشتر چپ و راست مسیرم را ببینم و ثبت کنم. البته دیدار مجدد از کارخانه فرآوری بندر رستمی هم انگیزه دیگری است که میخواهم بعد از 26 سال بعد و بدون دقدقه ساخت آنجا را ببینم.
روز ششم :
سه شنبه 16 اسفند : بندر رستمی خاطره انگیز ( کارخانه فرآوری میگو) ، سیراف جذاب
شروع سفر از 7 صبح آغاز میشود . راه ساحلی را بخاطر جاذبه هایش و راه اتوبان را برای برگشت در تاریکی انتخاب میکنیم.
خاطره بازی شروع میشود . تابستان سال 75 . سرعت بالای ماشین و موتور سوارها. گرما و شرجی زیاد . فشار کار ، عجله اتمام اجرا به نحو مناسب و راه اندازی در موعد مقرر کارخانه توسط تیم های اجرایی ابنیه و تاسیسات . کارخانه فرآوری میگو و ماهی بندر رستمی را میگویم .
و حالا سه شنبه زیبا 16 اسفند 1401 درختان کنار و کلوت های دو طرف با رنگ های سبز و قهوه ای. و بدون عجله مقصد، و تنها مسیر است که بیان می کند . اصلا این زیبائی ها را بیاد نمی آورم .
کلوت های در مسیر
صبحانه را در رستوران خوبی در بدنه دوم مجاورت جاده و در نزدیکی بند رستمی می خوریم.روستا ، فقط بزرگ شده ، ساخت و سازها آنقدر زیاد است که کارخانه را پیدا نمیکنم . آنزمان از نمای دیوار کارخانه ، دریا دیده میشد و کارگران تنگ غروب دلی به دریا میزدند. اما حالا از وسط بلوار، دریا و ساحلی پیدا نیست. مجبور به پرسش از شخصی در آن حوالی میشویم و بالاخره ساختمان کارخانه را میبینم . بسرعت از ماشین پیاده میشوم و دوان به سمت درب بزرگ آن. و شوقم تبدیل به رخوت میشود . بله . درب کارخانه بسته است. ….. سالهاست که بسته است ، اینرا از شخصی که بتازگی نگهبانی کارخانه را بعهده گرفته می یابم . قرار است مناقصه برگزار و به شخص دیگری واگذار شود .
سیمای کارخانه در سال 1401
کارخانه فرآوری میگو و ماهی بندر رستمی بعد از 26 سال – 1401
در یک جمله مشخص میشود که سالهاست کارخانه تعطیل شده و یک نفر اصفهانی به قیمت 10 تومان مناقصه را برده است. تقاضا میکنم که درب محوطه را باز کند ، گشتی در حیاط بزنیم ، آقایان شمس و سعیدی را میشناسد که از کارمندان 26 سال پیش هستند ، تلفن آقای شمس را میگیرم که حالا نوه دار هم شده و سخت گله مند ، زیرا مدیر اصلی حقالزحمه و طلبش را نداده است . دلم از همه چیز میگیرد . و چیزی نمیگویم . چیزی ندارم که بگویم.
اسکله بندر رستمی
ره می جوئیم و به طرف دیر می رویم. قبل از آن قلعه بردستان را می یابیم . قلعه ای که گنبد دو پوسته دارد و احتمالا مربوط به دوره صفویه است ، در سال 1380 ثبت ملی شده است.
قلعه بردستان
به سمت کنگان میرویم به شهر میرسیم . تازه ساز و آباد است . فضای سبز شهرداری، در تامین عناصر سبز و گلها فعال است . در ادامه از کنار پالایشگاه ها با سوخت میعانات گازی عبور میکنیم و دیدار از کنگان را به برگشت موکول میکنیم. و بعد از ساعتی به بندر زیبا و تاریخی سیراف ( بندر طاهری ) میرسیم . ساعت 1 شده است. و از بوشهر 245 کیلومتر فاصله گرفته ایم.
سیراف
سیراف مسحور کننده. سیراف تاریخی با همه فراز و نشیبش ، با مقاومتش برای زندگی در کنار خلیج فارس
ناهار را در رستوران خشایار (ظاهرا نام خشایار برای رستوران ها مد شده) می خوریم . شهر مثل همه بنادر نواری است اما شیب عرضی خاص و مشخصی دارد که چشم انداز دریا را برای ساکنین دلچسب مینماید. به دیدن قلعه نصوری با سابقه 200 ساله و متعلق به خاندان نصوری که بر بلندی شهر و مشرف به دریاست میرویم .که البته در دست بازسازی نزد پیمانکار خصوصی ( آقای صفایی ) است که از میراث اجاره بلند مدت برای تعمیر و بهره برداری گرفته اند و اجازه بازدید نمیدهند. شاید این آخرین تیر در ترکش حفظ بناها باشد . به شرطی که بنا به دولت برگردانده شود.
قلعه نصوری و چشم انداز آن
حالا نوبت دیدار از مهمترین فضای سیراف است و آن دره لیر است. منطقه ای که سابقه بهره برداری آن برای تامین آب شهر در سالهای 850 میلادی را دارد.
وجود فضای خاصی که در این منطقه حکمفرماست ، جنس مصالح موجود ( چسبندگی سنگ ریزه ها به یکدیگر توصیف ناپذیر است ) . وجود پستی بلندی و دره عمیق حکایتی وصف ناشدنی دارد.
فضا حس خاصی را به انسان القا میکند . از یکطرف گذشته پر رمز و راز ، وجود گور دخمه ها ، تراس ها و جعبه های سنگی برای نگهداری آب ، مقاومت و تلاش مردمان این خطه برای ادامه حیات در مکانی که دوستش دارند و به آن وابسته اند. به جایی که مهمترین عنصر حیات انسانها به آن وابسته است و این مردم در تلاشی عظیم برای حفظ آن چه ها که نمیکنند . و در نهایت قهر طبیعت آنان را مجبور به مهاجرت میکند . حفر 160 حلقه چاه آب ، ایجاد 40 فقره آب انبار ، اجرای 8 سیل بند و ساخت 7400 حوضچه استحصال آب نشان از پشتکار مردم این ناحیه برای حفظ آب و نهایتا عشق به منطقه و سرزمنیشون میدهد.
گویا زلزله های مخرب 6 تا 7 روزه، در سال 978 و 1008 میلادی با قدرت های 6/5 و 5/6 ریشترو مرگ 2000 نفر و 1000 نفر از اهالی، علت مهاجرت ساکنین این جا به جزیره قیس ( کیش )در آن سالها شده است.
روشنایی روز جایش را به تاریکی شب می دهد و متاسفانه این جا را با تمام دلبستگی ها باید ترک کنیم.
به همراه خانم بصیری مسیر برگشت را بررسی میکنیم و بجای جاده ساحلی ؛ مسیر دو لاین دیگری را انتخاب میکنیم و بعد از توفق بین راهی و استراحت مجدد از کنار کنگان با شعله های فروزان دکل ها عبور میکنیم و امکان دیدن شهر را نیز نداریم . و بعد از یک روز پر از خاطره به بوشهر بر میگردیم
شب است و برای استراحت شب روز بعد بایستی برنامه بگذاریم. برای رزرو اقامت به آقای اسفندیاری، خانه سمائیان ، خانه بخردی در اصفهان زنگ میزنیم و جایی ندارند. به توصیه همسرم تمرکز روی یاسوج میکنیم و به هتل پارسیان، ارم و جهانگردی زنگ میزنیم و البته بخاطر سوابق هتل های جهانگردی، اینجا را رزرو میکنیم . شبی 450 تومن . والا خیلی مناسب است.
روز هفتم :
چهار شنبه 17 اسفند : برگشت از بوشهر
بعد از صرف صبحانه نیمرو و آش محلی در اول بازار بوشهر ، به طرف ساحل میرویم و دقایقی را در ساحل بسیار تمیز با آب کاملا زلال به یاد سادگروی هندی راه میرویم و انرژی ذخیره میکنیم.
برای خداحافظی با آقای زائری تماس میگیرم و ایشان تاکید بر دیدار خانه ملک که توسط ملک التجاردر محله بهمنی مربوط به دوره قاجار بوده توسط معمار فرانسوی ساخته شده،که در حال بازسازی توسط آقای صفائی است، دارد. خانه را پیدا میکنیم در را میزنیم و به مهندس جوان برقی بر میخوریم که پس از گپ 10 دقیقه ای بهش توصیه میکنم برای کسب تجربه کاری به عسلویه برود. سپس با مهندس ناظر معمار پروژه هم صحبت میشویم . تیر های چوبی سقف بسیار قدیمی و سالم است و حتی خرپای آن. مساحت ساختمان 4000 مترمربع است .
روایت بازسازی مکانها برای اقامت گردشگری شکل گرفته و این مکان نیز مشابه قلعه نصوری از آن جمله است .
عمارت ملک در حال بازسازی
بدنبال برند بستنی کنار تخته هستیم که شعبه بهمنی آن قبل از ظهر راه نیفتاده ، با همان نوع ایتالیایی سر می کنیم .
به خانه بر میگردیم . خانه را تحویل آقای چمکوری میدهیم و به قصد یاسوج طی طریق می کنیم. خانه در حال بازسازی است و وضعیت خوبی برای بازسازی دارد. با 2 اتاق در همکف و یک اتاق 5 دری طبقه بالا . بردن بار و چمدان از پله ها سخت است . اما همین است دیگر، حکایت خانه حیاط دار قدیمی بومی بوشهر .
چهار شنبه 17 اسفند : بازگشت بسوی یاسوج
به توصیه آقای چمکوری برای خرید سوغاتی بوشهر به فروشگاه مجیدی عمده فروش بیرون از شهر سری میزنیم. بوشهر را با همه دلبستگی هایی که بهش دارم ترک میکنیم . برای من بوشهر ، شهر دومم است ، اینرا همان بار اول که دیدم بنظرم آمد و برای مظلومیتش همیشه نگران بوده ام و همیشه دلم میخواسته که در این شهر زندگی کنم. بوشهر حیف است، که با آن تاریخ و آن مردمان با شعور و با آن معماری و شهر سازی غنی ، اینطور شود ( بافت تاریخی آن از دست برود، هویتش معدوم و مگر رزومه شهر چیست ، همین فرم بیشترین نقش را در موجودت هویت دارد) .
برای آینده اش همیشه غصه دار هستم. برای اینکه بیشتر غصه شهر را نخورم به محله ها و خانه هایی که در حال زوالند ، زیاد نرفتم.
رو به سرزمین های معتدل. به نخلستان های آبپخش که انتظارش را می کشیدیم ، نزدیک میشویم . بوی لوکیشن فیلم دلیران تنگستان به مشام میرسد. زمین هایی که بجز سبزی نخل و فضای خاصش کمتر در جایی میشود پیدا کرد . ماشین را در کناری رها می کنیم . به میان باغها داخل میشویم . خیلی مهم نیست از کجا برویم ، به همه جا میشود ، سرک کشید. فصل چیدن خرما از شهریور شروع و تا آخر مهر ادامه دارد و حالا هم تمام شده است . امسال در استان بوشهر 160 هزار تن خرما برداشت شده که حدود 25 % آن صادر میشود.
نخلستان آبپخش
جنبنده ای در میان باغات به چشم نمیخورد و سر انجام بعد از مدتی یک نفر را بالای درخت میبینم و نزدیک میشوم . مشخص میشود که در این دوره 15 روزه درختان ماده، بایستی گرده افشانی شود.
گرده برای افشاندن روی گل آذین ماده برای به بار نشینی خرما
مسیر یاسوج را پیش گرفتیم . و خود را به دست راه های پر پیچ و خم و کوه های زیبا ، که حالا و در این فصل تاجی سفید رنگ بر سر دارند ، سپردیم. و سر انجام در تاریکی شب باران را در شهر یاسوج لمس کردیم.
دنبال شام شب بودیم و یاسوج مهد گوشت قرمز و انواع آن است و کباب و جیگر و ….. حسابی . و البته برای من که اهل این یکی نیستم.
روز هشتم :
5 شنبه 18 اسفند : هتل جهانگردی یاسوج
هتل جهانگردی در تپه های مشرف به شهر و در زمان شاه ساخته شده است ، از جمله هتل هایی که سازمان گردشگری برای طبقات متوسط جامعه در بسیاری از شهر های ایران ساخت. بعدا دانشگاه یاسوج در کنار این سایت
احداث شد.
فضای ورودی و سایت بسیار زیبای هتل همراه با بارش شبانه باران ، زیبابی دوچندانی پیدا کرده بود . بخصوص که اتاق های این هتل، مشابه همه هتل ها نیست و استراحت گاه ها به شکل سوئیت های یک طبقه با تمامی امکانات، با طراحی بسیار زیبایی پراکنده هستند، و از این حیث آرامش مناسبی شامل حال مسافران خسته میشود و به همین دلیل ، خود را در خانه خودی حس می کنیم.
بدور از ساخت و ساز های اخیر و خساست ها در طراحی ها و کج سلیقگی ها، که معمولا در فضاهای عمومی میبینیم ، در این جا اثری از این موارد نیست و لذا استفاده از این سایت کارآمد دلچسب بود . اتاق های بزرگ مصالح ساختمانی و تاسیساتی مناسب ، سرویس های بهداشتی تمیز و جادار( با ارتفاع کف پنجره 120 سانتیمتر که من در هیچ جا ندیده ام) و معماری و محوطه سازی در خور و شایسته و البته قیمت مناسب با صبحانه معمولی و بدور از قرتی بازی هتل ها . یک نیمروی مشدی با گوجه و خیار .
رستوران و شومینه مجموعه
متاسفانه بعد از صبحانه مجبور به ترک آنجا هستیم . و مکان یاب را به سمت بروجن فعال و بدان سمت رهسپار میشویم. با احداث جاده های جدید ، میشود از کمربندی اصفهان عبور کرد و نیز از کنار نجف آباد.
کاروانسرای شاه عباسی را پیدا می کنیم. و ناهار را آنجا صرف میکنیم. استقبال مسافران از این کاروانسرا با توجه به تدارکی که برایش شده و یکی دو تا رستوران مفصل هم دارد ، چندان زیاد نیست . من دفعه دومی هست که اینجا می آیم ، اما هر دو بار همینطور بوده است.
مسیر را به طرف آخرین ساعات مسافرت طی می کنیم و به بدنبال پمپ بنزین میگردیم که تا 50 کیلومتر نرسیده به نطنز وجود خارجی ندارد. مجبور میشویم به شهر برویم و عدو سبب خیر شود که غروب زیبای شهر و مسجد جامع و محله و چنار های مفصل و قدیمی آنرا هم ببینیم .
منظره غربی از مسجد جامع نطنز
دیدار بعد از 37 سال محله و زیبایی های مسجد و چنارها ، فرصت کوتاه زندگی را برخ می کشد. فضای داخل حیات و صلابت آن گیراست. گشتی در داخل و گشتی در محله و چهار طاقی ( مشابه چهار طاقی نیاسر ) نزدیک مسجد ، از هویت محله خبر میدهد. زیبایی های محله و چنار های آن که منتظر برگ های سرسبزش هستند دلکندنی نیست . اما دیگر هوا کاملا تاریک شده است. مسیر در جلو.
در آخرین ایستگاه از این سفر زیبا به مرکز تجاری تر و تمیز مهر و ماه در جاده قم میرسیم و تجدید قوایی و تهیه سوغاتی های منطقه . و سرانجام 11 شب به تهران میرسیم .