مونوگرافی سفر تالش
(27-31 خرداد 86)
گورستان روستای کوهساره (کوهسارده)
در انتهای جاده ای که از شهر هیر به روستای کوهساره منتهی می شود و تقریباً در ورودی روستا، (پیش از آنکه دورنمای روستا، از پشت تپه ها دیده شود) یک گورستان وجود دارد. تعداد انگشت شماری از قبرها، سنگ قبر دارند که روی آن مختصری از اسم و مشخصات متوفی حک شده است. بقیه قبور با سنگ چین های نامنظم، فقط نشانه گذاری شده اند. در هر سنگ چین، یک سنگ نسبتاً باریک به صورت عمودی و در یکی از دو سر قبر قرار گرفته است و گویا همین نشانه و البته حافظه مردم محلی کمک می کند تا معلوم شود که هر قبر متعلق به چه کسی است. قبور، موازی با هم و در جهت قبله، در دو سوی یک راه خاکی که گورستان را به دو نیم می کند، قرار گرفته اند.
نمونه چنین گورستانی در روز دوم سفر، حدود یک ساعت پیاده روی بعد از دامنه های گلین داغی (قله ای به ارتفاع 2906 متر در منطقه تالش) بر روی یکی از پستی و بلندی های دره های آن حوالی دیده شد.
عشایر آهاربهار و دامنه های گلین داغی
عشایر این منطقه علاوه بر گوسفند، بز و گاو که حیوانات مولد گوشت، لبنیات، پشم و پوست هستند، یک گله اسب و قاطر هم داشتند که بنظر می رسد احتیاجات آنان به حیوانات بارکش را تأمین می کند. با اینحال در حین پیاده روی در جاده های خاکی مسیر، بارها موتور سیکلت سوارانی دیدیم که ظاهر محلی داشتند و در حین تردد و یا حتی حمل بار بودند. از آنجا که عشایر این منطقه در محیطی کوهستانی ساکن شده اند، به نظر می رسد که از موتور سیکلت به عنوان ما به ازای ماشینی حیوانات بارکش استفاده می کنند. (جالب اینجاست که در منطقه فارس هم که عشایر بیشتر اوقات سال را در دشت به سر می بند، جیپ لندرور همین نقش را بازی می کند)
کومه های عشایر این منطقه (که نوعی سیاه چادر به حساب می آیند) بر روی یک محوطه مستطیل شکل با ابعاد تخمینی4 متر در 3 متر بر پا می شوند. اسکلت کومه، چوبی است. دیواری به بلندی حدود یک متر، با تخته های چوبی، میخ و سایر اتصالات فلزی، روی محیط مقطع مستطیل شکل کومه ساخته می شود. روی این دیوار چوبی، با شاخه های دراز درختان منطقه (که زائده های آنها بریده شده)، سقفی گنبدی شکل ساخته می شود. به این صورت که هر شاخه یک ضلع کومه را به ضلع مقابل آن وصل می کند و در شاخه هایی که دو ضلع دیگر را به هم وصل می کند، مثل تار و پود پارچه تنیده می شود (یکی از رو، یکی از زیر). روی این اسکلت چوبی را با مشما و نمد می پوشانند و در بخشی از دیواره چوبی دور کومه، دری یک پاشنه ای تعبیه می کنند (معمولاً در انتهای یکی از اضلاع بزرگ مستطیل).
ارتفاع کومه کمتر از بلندی قد یک انسان است. در حقیقت اعضای بالغ خانوار نمی توانند در کومه راست بایستند. بنظر می رسد که کارهای روزمره بیشتر در خارج از کومه انجام می شود و از کومه فقط به عنوان یک اقامتگاه و جایی برای نگه داری اسباب و اثاثیه زندگی استفاده می کنند. جایی که در آن فقط می توان خوابید، غذا خورد و یا از میزبان پذیرایی کرد.
گویا کومه و محوطه جلوی آن (که در بیشتر موارد مشاهده شده، حصاربندی شده بود و از آن به عنوان آغل احشام استفاده می شد) در مالکیت یک خانوار است. حتی در بعضی موارد، کومه هایی که خالی بودند و تنها اسکلت چوبیشان باقی مانده بود، قفل یا علامتگذاری شده بودند. این نشان می دهد که اگر خانواری برای مدتی کومه خود را ترک کند، مالکیت کومه، برایشان محفوظ می ماند.
علت آنکه مصرّانه اصطلاح خانوار را به جای اصطلاح خانواده بکار می برم این است که امکان دارد در نظام خویشاوندی عشایر این منطقه، صورت خانواده گسترده معمول باشند که دسته بزرگی از افرادی که پیوند خونی با هم دارند را در خود جای می دهد. این جور خانواده معمولاً شامل چند خانوار است و محتملاً در چند کومه مستقر می شود.
دسته های کوچک چندتایی کومه ها، به تناوب، در بخش های مسطح دامنه ها و در نزدیکی منابع آب (چشمه ها، جویبارها و …) دیده می شوند. در دامنه غربی گلین داغی که یک جویبار پرآب از آن می گذشت، تعداد کومه ها از عدد انگشتان دست فراتر می رفت و حتی مردم این منطقه، با بلوک های سیمانی و مصالح ساختمانی ساده ای از این دست، روی محوطه مسطح آن حوالی، اتاق های نسبتاً بزرگی ساخته بودند که به نظر می رسید از آنها به عنوان آغل و یا انباری استفاده می کردند. در مقابل، در دامنه شرقی گلین داغی که چشمه کوچکی جاری بود و زمین شیب نسبتاً بیشتری داشت، چیزی نزدیک به پنچ یا شش کومه دیده می شد. پس محتملاً تعداد کومه ها و حتی محل استقرار آنها به دوری و نزدیکی از منابع آب و وسعت زمین های کم شیب بستگی مستقیم دارد.
گله هایی که با چوپان به چرا رفته بودند، فقط بزها و گوسفندها را شامل می شدند اما گاوها در محوطه اطراف کومه ها رها بودند و هیچ کس آنها را هدایت نمی کرد. تمام گله هایی که عصر روز اول و در فاصله بین کومه ها (تقریباً دور از محل استقرار کومه ها) دیده شد، چوپانهای مرد داشتند و دسته های بز و گوسفندی که صبح روز دوم دیدیم، توسط یک زن و یا چند کودک، در محوطه اطراف کومه ها، چرانده می شدند. شاید قاعده بر آن باشد که گوسفندها و بزها، صبح ها توسط زن خانوار و یا چند کودک (به معاونت هم) و در محوطه اطراف محل اقامت خانوار چرانده شوند و عصرها با دو یا سه نفر چوپان مرد، به مراتع دورتر فرستاده شوند.
بیشتر گوسفندهای گله ها پشم چینی شده بودند ولی تمام پشم گوسفند چیده نشده بود. گوسفند ها در نوار های موازی که از دور گردن آغاز می شد و تا روی شکم ادامه پیدا می کرد، پشم چینی شده بودند. شاید آب و هوای متغیر منطقه تالش و ارتفاعی که عشایر این منطقه در آن ساکن شده اند، باعث می شود که گله دار در چیدن پشم گوسفندها احتیاط بیشتری از خود نشان بدهد تا مبادا در اثر یک سرمای ناگهانی بخشی از گله تلف شود. و البته این نوع پشم چینی می تواند یک جور تفنن هم باشد. چیدن پشم گوسفند در نوار های موازی، نوعی نقش و نگار دادن به حیوان است که می تواند جنبه تزئینی هم داشته باشد.
لیسار (آنچه در این مونوگرافی می آید صرفاً درباره لیسار بالا است)
روستای لیسار بالا در کوهپایه های جبهه غربی کوههای تالش قرار دارد و مشرف به جلگه گیلان و دریای خزر است. وقتی از جنگل به روستا نزدیک می شوید، درختهای جنگلی به تدریج جای خود را به درختهای باغی می دهند. روستا مجموعه ای از کلبه ها و زمین های اطرافشان است که حصاربندی شده اند. به نوعی می توان گفت، چیزی شبیه به یک باغ کوچه هر کلبه را در بر گرفته است. کلبه ها شیروانی های سفالی دارند و در بعضی موارد آنقدر بزرگ ساخته شده اند که به خانه های شهری شباهت زیادی پیدا می کنند. با اینحال اکثر کلبه ها کوچک هستند. سقف خانه اسکلت چوبی شیب داری دارد که بر روی آن شیروانی های سفالی قرار گرفته اند. دیوار های بیرونی خانه نیز سفید کاری شده اند و اکثر پنجره ها، نرده ها، در ها و ستون های ایوان با رنگ های آبی خالص و سبزخالص رنگ آمیزی شده اند.
تزئینات و مصالح به کار رفته در نمای بیرونی کلبه ها، نوعی قشربندی را تداعی می کند. برخی کلبه ها بزرگتر هستند، درب و پنجره های آلومینیومی دارند و از مصالح شهری مثل سنگ مرمر در ساختن نمای بیرونی خانه استفاده شده است و برخی دیگر کوچک هستند و چهره ای کاملاً روستایی دارند. این می تواند دلیل بر متمکن بودن برخی و متوسط الحال بودن برخی دیگر باشد. با اینحال پراکندگی این نوع کلبه ها طوری است که نمی توان روستا را به محله های مشخص اعیان نشین و غیره تقسیم کرد.
در خانه روستایی که در آن صبحانه خوردیم، علاوه بر کلبه ای که محل اقامت خانواده بود، نمونه کومه عشایر تالش که پیش از این ذکر آن رفته است نیز وجود داشت. با همان شکل و شمایل و تقریباً با همان کاربری. داخل کومه با موکت و زیلو مفروش شده بود و در بخش انتهایی آن اسباب و اثاثیه صاحب خانه، با نظم و ترتیب چیده شده بود. با اینکه مردم روستای لیسار به گویشی شبیه به گویش گیلگی تکلم می کردند و عشایر آهاربهار و گلین داغی به گویشی از زبان ترکی صحبت می کردند، وجود عناصر فرهنگی مشترکی از قبیل همین کومه، فرض هم قوم بودن این دو گروه را قوت می بخشد.
روستای لیسار یک روستای دهقانی است که با توجه به نزدیکی به دریای خزر، وجود شغل صیادی نیز در آن محتمل است.
علی رفیع
تیرماه هزار و سیصد و هشتاد و شش