گزارش سفر پرور و اوپرت
شکفتن در مه
زمان سفر : 7-8 شهریور 98
شماره سفر : 9809
وسیله نقلیه : اتوبوس و مینی بوس محلی
هزینه تمام شده : 165 هزار تومان
بار دیگر پای به راه درنهادیم و دل به سفر دادیم سفرپ رور و اوپرت تا کرانههای تازه را، آسمان آبی و ابرها و کوهها را در خاطرمان جان بخشیم برای ایام تلخ دلتنگی. حوالی هشت صبح بود که یاران اندک اندک پیوستند و سفر آغازید. صبحانه بینراهی میچسبد در اول صبح نیمه تابستان، توقفی کوتاه برای دیدار یاران نادیده و باز جادهها و سبزها تا به شمال. حوالی چهار عصر شده و ما از شهمیرزاد گذشتهایم و در جاده ساری، به روستای “ملاده” رسیدهایم؛ روستایی باصفا و آرام که پیشتر با نام ایوک، جزوی از دودانگه ساری به شمار میآمد. گفتهاند که چون مردمانی از طائفه “ملا” بدانجا رفتهاند، “ملادهاش” نامیدهاند. مازنی مردمانش از زمین نان میخورند و هنوز در گذر از کوچه باغهاشان، خانههای دیرسال چوبین، دیوارههای گلی و شاخسار پر برگ و بار یله بر آن دلبری میکنند. ملاده تا تهران حدود 302 کیلومتر فاصله دارد.
مقصد، تاریخ بود در دل طبیعت: عمارت سالار افخم. ابراهیم خان، ملقب به سالار افخم، در عصر قجر حکمران دو دانگه بود و این عمارت اعیانی را به سال 1249 خورشیدی در میانه باغی وسیع پی افکند. جز عمارتِ سکونتگاه، به اندک فاصلهای در شرق، عمارت کوچک دیگری پیداست یادگار آن عهد کهن، موسوم به کلاه فرنگی یا قراولخانه. هر دو عمارت را در دو طبقه طرح انداختهاند با اتاقهای بسیار و هر اتاق با آرایههای چشمنواز نقاشی و گچبری و رنگ رنگ شیشهها بر چوب ارسی رو به حیاط.
نمای عمارت، گچ و آجر است با درها و پنجرههای چوبی که چه بسیار اشکها و لبخندها به آنجا دیدهاند. پس از مرگ ابراهیم خان، فرزندش، اسماعیل خان، در عمارت پدر نشست و چون کشته شد، عمارت نیز رها شد تا خاطرهاش در یادها بماند؛ هرچند بر سر در ورودی عمارت غربی سال تعمیر را 1310 نگاشتهاند.
در سال 62 عمارت سالار افخم، موسوم به شکارگاه، به شماره 1646 ثبت ملی شد و سالیانی بعد مرهم نهادن بر زخمهایش آغازید؛ گرچه هنوز راهی دراز تا آبادانیاش مانده و بازپیرایی و زدودن گرد روزگار ادامه دارد، اما اکنون عمارت پیر، توان پا برجا ماندن و به رخ کشیدن زیباییاش را بازیافته است.
عصرگاه، ساعتی در مینیبوسها ماندیم تا به ییلاق پشت لد رسیدیم. اندک نم باران آغازید و ما در پناه هر درخت، چادری برپا و زاد سفر گشودیم. زمینهای این ییلاق در اختیار دامداران محلی است؛ پس بایسته است که علاوه بر حفظ پاکیزگی طبیعت (جمع آوری و بازگرداند زبالهها و…) برای اقامت از ساکنین محلی کسب اجازه شود. توصیه میکنیم که پیش از رسیدن به ملاده، ارزاق، بویژه آب آشامیدنی تهیه شود و دیگر این که در صورت نیاز با خودتان هیزم بیاورید؛ زیرا درختان و شاخههای خشک اندکاند و پراکنده. دسترسی به رودخانهای فصلی در نواحی کوهستان میسر است با اندکی پیادهروی. وسیله نقلیه برای رسیدن به این ییلاق، خودرو آفرود و یا مینیبوسهای محلی (با هماهنگی قبلی و با شماره تماس 09198822331_آقای هوشنگ یوسفی) تواند بود. کفش مناسب برای پیاده روی فراموش نشود (نیازی به کفش کوهنوردی نیست). توجه داشته باشید که طبیعتگردی با توجه به فصلی که سفر میکنید ملزومات خودش را میطلبد؛ بنابر این پیش از سفر از اوضاع جاده و بویژه آب و هوا اطلاع داشته باشید. پیمودن تهران تا این ییلاق به حدود چهار ساعت زمان نیاز دارد.
شب، آغاز گفت و شنید بود و خندهها و شوخ طبعیها. خیال کن، آتشی افروخته با چوبها و کندههایِ خشکِ پراکنده و جمعِ یارانِ یکدل که طرب میطلبیدند و شادیِ حال را، بی دغدغه فردایِ نیامده و گذشته رفته. زمان، خیال گذر نداشت در محفلِ شبانهای که زیرِ سقفِ آسمان برپا بود و قلبش، آتشی مهربان.
روز دوم جمعه 8 شهریور
صبح آمد. خیر است. سلام امروز. صبحانه مهیا شد با همیاری یاران، و دوستان، میهمان دوستان شدند: شادی خورد بر جای نان/آن کس که شد مهمان تو. عقربههای پرشتاب بر ده قرار گرفتند که بار و بنه برگرفتیم، خاکسترِ طرب نشاندیم و هرآنچه به کار نیامد، گرد آوردیم، پاسداشتِ حریمِ حرمِ طبیعت و باز، بیقرار تماشایِ چشماندازیِ نو رهسپار کوهسار اوپرت شدیم.
ساعتی راندیم و دقایقی پیاده پیمودیم تا به مرز رسیدیم؛ مرز مازندران و سمنان، که کوههای پرشکوه حائل، دو چشمانداز زرد و سبز ساختهاند. ییلاقات اپرت در شمالیترین بخش سمنان کویری و جنوبیترین بخش مازندران جنگلی نشسته و نامش را وامدار روستایی است در همان حوالی. ییلاق اوپرت، خط الرأس دیواره کوهسار اوپرت و ادامه خط الرأس شمال شرقی قله خرو نرو است که در دامنه دیواره شمالی آن، دو دانگه مازندران و روستای سنگده در جنگلهای هیرکانی و در جنوب، دشتها و مراتع وسیع کوهستانی جای دارند. ابرهای بارانزا چون به دامنههای بلند میرسند، ناتوان از گذشتن و رفتن، بارشان را میبارند و آرام میگیرند؛ پس یک سو سبزی بیکران و دیگر سو سبز و زرد آمیخته به هم را میبینی.
خانههای روستایی در ییلاق و دامهای پراکنده در دشت، جان میگیرند از چشمههای جوشان و بارشهای گاه به گاه و همینهاست که رویش رستنیهای شفابخش را افزون میکند: اورشمک، گوگ په، سیروک، زیره، اوک چو، قعلب، کولک، زولنگ، پاروک، مازش کو، الزی و اوجی.
بر فراز کوهسار، فرود درهها، سرشار از ابرهای بیقرار پیداست، که به دست باد یله در دامنهها به این سو و آن سو میروند سرخوشانه و گاه اوج میگیرند تا جانت را نوازش دهند و تو را ناپیدا کنند در سپیدی و پاکی و طراوت آسمانیشان. ساعتی ماندیم، تصاویری به یادگار، خلوتی با خود و سکوتی کوتاه به حرمت آفریدگار و آفرینش کوه و دشت و ابر و زندگی که: آفرینش، همه تنبیه خداوند دل است…پرور و اوپرت
خورشید، به نیمه روز میرسید و دل پای رفتن نداشت؛ اما چه میشود کرد که رفتن و رفتن ناگزیر سفر است.
بازگشتیم تا در اقامتگاه پی تی نک (شهرستان شهمیرزاد، روستای سراور)، بر خوان پرصفای روستایی قُوت جسم برگیریم؛ خانهای کهنسال و آراسته به اسباب عتیق، هر یک یادگاری از حرفتی (شماره اقامتگاه پی تی نک: 09127316848). قوّت گرفتیم و باز آسودیم تا چهار و پنج ساعت دیگر که تهران در شب همچنان بیدار بود، مثل ما.
این سفر هم به سر رسید و ما چیزی آموختیم، جان سبک کردیم و امید تازه گرفتیم از مادر طبیعت. از سفر آمدیم، اما سفر در ما به جای ماند تا همیشه.
کانون گردشگران جوان ایران_kanoonirangardan.ir
تابستان 98
سپاسگزار از نگارنده که سبک جدید و تازه ای از گزارش سفر رو وارد کانون کرد.
ممنون از شما
خدا وکیلی دو قرون اطلاعات ندادی بیشتر شعر بود تا سفر نامه
خیلی عالی بود استفاده کردم و ممنون که شماره تماس های لازم را درج کردید .. نیاز داشتم
سلام. اگه گزارش زمان و بودن اب تو مسیر و بحث سرویس بهداشتی رو مینوشتید گزارشتون بهتر میشد