ازبکستان، سفر به ماورا النهر
سفر به کشورهای آسیای میانه به دلیل ویژگی های خاص این منطقه، همیشه برای علاقه مندان به سفر و جهانگردان از جذابیت زیادی برخوردار است.در این منطقه، ازبکستان برای من در اولویت قرار داشت چرا که قسمت عمده ای از تاریخ درخشان ایران در محدوده جغرافیای کنونی آن قرار دارد. شهرهایی از قبیل سمرقند، بخارا و خیوه روزگاری از مهمترین شهرهای جهان بوده اند و رودهایی چون آمودریا ، سیردریا و زرافشان شاهد جنگها و کشورگشایی های فراوانی بوده اند.
سفر من به همراه پنج نفر از دوستان اهل سفر، در آذرماه 1401 که مقارن با نوامبر 2022 بود، انجام شد.
طبق رسم قبلی ابتدا به سراغ اطلاعات عمومی و کمی تاریخ درباره ازبکستان میرویم و بعد به گزارش سفر خواهیم پرداخت.
” ازبکستان با مساحت 447400 کیلومتر مربع (تقریبا یک چهارم وسعت ایران) و جمعیت 36 میلیون نفر یکی از کشورهایی است که در سال 1991 از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد. بخش بزرگی از این کشور در میان دو رود بزرگ جیحون(آمودریا) و سیحون(سیردریا) قرار دارد. این دو رود با کانال کشی های وسیع ( متجاوز از 150 هزار کیلومتر) آب مورد نیاز برای صنعت اصلی این کشور که کشاورزی و مخصوصا کشت پنبه است را تامین می کند. همسایه های شمالی آن قزاقستان و قرقیزستان هستند. این کشور از شرق با تاجیکستان و از جنوب با افغانستان و ترکمنستان مرز مشترک دارد. ناحیه خودمختار قراقالپاق که بخشی از ازبکستان است در غرب آن قرار دارد. حدود 80% سرزمین ازبکستان صحرایی پهناور به نام قزل قوم است و بقیه آن کوهستانی است و بخشی از رشته کوههای تین شان می باشد.
مهمترین ذخایر زیرزمینی ازبکستان عبارتند از: گازطبیعی، طلا، نفت، زغال سنگ، مس و سرب. معدن طلای مورونتا در کویر قزلقوم ازبکستان، بزرگترین معدن طلای روباز جهان است و با تولید سالانه۶۶ تن، در جایگاه دومین تولیدکننده طلای جهان قرار دارد
بیش از 60% جمعیت کشور را ازبکها و مابقی را تاجیک ها، قاراقالپاق ها، قزاقها، تاتارها و روسها تشکیل می دهند.
زبان رسمی ازبکی است ولی در برخی از شهرها مثل سمرقند، بخارا، خوقند و فرغانه تعداد قابل توجهی فارسی زبان زندگی می کنند.
ازبکستان سرزمینی با تاریخ غنی است. آثار زندگی انسان عصر حجر مربوط به هفتاد تا 55 هزار سال پیش کشف شده است. در هزاره سوم قبل از میلاد اقوام هندو آریایی از این ناحیه به سمت ایران، هتد و اروپا حرکت کردند. در هزاره اول پیش از میلاد، در ناحیه باکتریا ( سرزمینی واقع در میان رشته کوه هندوکش و آمودریا) و ناحیه سغد ( منطقه ای میان سیردریا و آمودریا) دولتهای باکتریا و سغدیانا تشکیل شده بود. این مناطق در زمان هخامنشی ها یکی از ساتراپ (استان) های ایران بود. پس از حمله اسکندر و پایان سلسله هخامنشیان، ماوراءالنهر به تسخیر اسکندر درآمد. او با زنی به نام رکسانا از اهالی بلخ ازدواج کرد. گفته می شود که اسکندر با دشواری بسیار توانست مقاومت سکاها را در این منطقه درهم بشکند. در سال 105 قبل از میلاد، طبق توافقی که بین چین و پارتها، کاروانسراها و سپس راه ابریشم متولد شد. با ورود اعراب و معرفی اسلام توسط قطیبه ابن مسلم، در اواخر قرن اول هجری و در دوره خلافت امویان به این منطقه ماوراءالنهر گفته شد و به اهمیت این منطقه افزوده شد. با گذشت زمان و آموزش زبان عربی در این منطقه، زبان فارسی ماوراءالنهر نیز با خط عربی نگاشته شد و میزان سواد در این منطقه بالاتر رفته، دانشمندان معتبری چون ابن سینا ، فارابی، بیرونی و خوارزمی از این نواحی سر برآوردند که کتابهای خود را به زبانهای عربی و فارسی مینوشتند. در سده دهم میلادی، منطقه کنونی ازبکستان جزئی از قلمرو سامانیان بود. در زمان سامانیان نخستین شاعران پارسیزبان، ادب فارسی را در شهرهایی چون سمرقند و بخارا پایهگذاری کردند. یکی دیگر از نقاط عطف ماورا النهر شکلگیری و گسترش طریقههای گوناگون تصوف در آن زمان است. منطقه کنونی ازبکستان بعدها به ترتیب جزئی از حکومتهای غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، تیموریان و ازبک شد.
در سال 1336 تیمور، سمرقند را پایتخت خود معرفی کرد و عصر جهانگشایی او آغاز شد. تیمور در سال 1405 در شهر فاراب قزاقستان مرد و فرزندش شاهرخ جانشین او شد و پایتخت به هرات منتقل شد.
در ابتدای قرن 10 هجری شیبک خان که از نوادگان چنگیز بود توانست بر ماوراءالنهر مسلط شود ولی در جنگی که با
شاه اسماعیل صفوی انجام داد، کشته شد. بابر که از پادشاهان تیموری هند بود این منطقه را اشغال کرد ولی در مدت کوتاهی از ازبکها شکست خورد. خان های ازبک که هر یک بخشی از ماوراءالنهر را زیر سلطه خود داشتند از سال 1855 تا 1876 میلادی با قشون روسیه تزاری جنگیدند و شکست خوردند و این سرزمین بخشی از روسیه تزاری شد. در سال 1924 ازبکستان به جمهوری های کشور شوروی پیوست. در سال 1991 بعد از فروپاشی شوروی به کشوری مستقل بدل شد.”
گزارش سفر:
روز نخست، شنبه 28 آبان 1401 و 19 نوامبر 2022
من از فرودگاه دبی با خطوط هوایی الجزیره کویت به شهر کویت پرواز کردم و یک ساعت و نیم بعد به فرودگاه کویت وارد شدم. فضای داخلی فرودگاه بسیار کوچک بود و حجم عظیمی از مسافران ترانزیت منتظر پروازشان بودند. Free Shop فرودگاه تنها جایی بود که میشد زمانی را در آن سپری کرد.
به هر حال سوار هواپیمای ایرباس ۳۲۰ با ظرفیت بیش از ۲۰۰ مسافر شدم. ولی به زودی متوجه شدم که تنها ۹ مسافر در هواپیما وجود دارد! هرچند برای خطوط هوایی الجزیره کویت این تعداد مسافر اصلا صرفه اقتصادی نداشت اما من توانستم تا رسیدن به تاشکند با در اختیار داشتن ۳ صندلی به راحتی بخوابم.
ساعت 2 بامداد و در یک هوای بارانی وارد فرودگاه بین المللی اسلام کریم اف در تاشکند شدم. مراحل چک کردن پاسپورت به سرعت انجام شد و مجبور شدم تا رسیدن سایر دوستان در سالن کوچک فرودگاه که تقریبا کسی بجز من آنجا نبود، حدود 2 ساعت صبر کنم. در این فاصله مقداری پول Change کردم. در این زمان هر یک دلار آمریکا را با 11210 سوم(sum) ازبکستان عوض می کردند. همچنین موفق شدم یک سیمکارت که اعتبار یک ماهه با 20 گیگابایت اینترنت و تماس نامحدود داخلی داشت با قیمت 59 هزار SUM بخرم. برای خرید سیمکارت که در همان سالن ورودی می توانید تهیه کنید، فقط داشتن پاسپورت الزامی است.
با ملحق شدن پنج نفر از دوستان، ابتدا اتومبیل را تحویل گرفتیم. ما برای این سفر یک دستگاه مینی ون Kia Sedona اجاره کردیم و بابت آن برای یک هفته ۵۵۰ دلار پرداختیم.
طبق برنامه از فرودگاه به سمت سایت Kanka راندیم و بعد از یکساعت و نیم و طی 70 کیلومتر در حالی که هنوز هوا کاملا تاریک بود به مکانی که روی GPS برای ما مشخص شده بود رسیدیم. متاسفانه در این مکان فقط با یک گورستان قدیمی مواجه شدیم و با توجه به بارش شدید باران نتوانستیم بیشتر در جاده خاکی پیش برویم. کمی جلوتر به کنار سیردریا رسیدیم. این رود بزرگ که از ارتفاعات کوههای تین شان در شمال شرقی ازبکستان سرچشمه می گیرد پس از طی 2220 کیلومتر به دریاچه آرال در مرز ازبکستان و قزاقستان می ریزد. قسمت عمده ای از آبیاری مزارع ازبکستان از طریق کانال هایی است که از این رود کشیده شده است. ما برای یافتن شهر قدیمی شاهرخیه که در قرن اول پیش از میلاد در کنار سیردریا ساخته شده بود، تلاش کردیم ولی هیچ اثری از آن نیافتیم و به همین اکتفا کردیم تا دمی را در ساحل سیردریا سر کنیم و دست و صورت خود را با آب این رود بزرگ بشوویم.
کیفیت جاده ها در ازبکستان بسیار نامناسب است و همین موضوع سبب می شود تا سرعت حرکت اتومبیلها کاهش یابد. البته در بزرگراهها حداکثر سرعت مجاز 110 کیلومتر در ساعت است. تا رسیدن به سمرقند در دو جا توقف کردیم. خوشبختانه بیشتر افرادی که در این مناطق زندگی می کنند زبان فارسی را متوجه می شوند. در ازبکستان چند نوع خربزه وجود دارد و هر کدام طعم و عطر خود را دارند. اولین توقف ما در جایی بود که چندین خربزه فروش در کنار جاده بساط کرده بودند. ما از میان انواع مختلف خربزه یکی را انتخاب کردیم و خریدیم. خربزه فروش یک خربزه دیگر برای ما قاچ کرد و با اصرار به ما داد تا امتحان کنیم و البته که بسیار خوشمزه و شیرین بود. به ناچار خربزه دیگری خریدیم تا در زمان مناسب آنها را بخوریم.
دومین توقفگاه در نزدیک شهر Jizzakh بود که با یکی از غذاهای محلی معروف ازبکستان به نام سامسا آشنا شدیم. این غذا ظاهری شبیه به سمبوسه دارد. به طور سنتی سامسای ازبکی، لایه به لایه است و از خمیر پفکی ساخته می شود. در ازبکستان، سامسا را در تنور یا کوره می پزند. سامسا با گوشت (گوشت بره، مرغ، گوشت گاو) با سبزیجات (کدو تنبل ، سیب زمینی ، پیاز) و همچنین با قارچ، تخم مرغ، نخود فرنگی، سبزیجات و حتی مواد پر کننده شیرین تهیه می شود. در محل توقف ما تنور مخصوصی که شبیه به تنورهایی است که برای پختن نان تافتون استفاده میشود، برای پختن سامسا وجود داشت. پس از خوردن سامسا و چای که در کشور ازبکستان با قوری و پیاله سرو می شود، نیم ساعتی را بر روی تختی که خارج از مغازه گذاشته بودند، استراحت کردیم.
شاید جذابترین محلی که امروز دیدیم، توالت- به زبان ازبکی، حاجتخانه – این رستوران بود که استفاده از آن نیازمند تجربه قبلی در روستاهای دورافتاده ای است که هنوز سنگ توالت در آنها کاربرد عملی ندارد. اما نکته ممتاز این قصه این بود که حتی از وجود آفتابه هم بی بهره بودند و بجای دستمال توالت از کاغذ رولی، که بیشتر شبیه کاغذ کاهی بود استفاده می کردند.
قبل از ظهر به سمرقند وارد شدیم. شهر تاریخی سمرقند در دره فرغانه و جلگه رود زرافشان واقع است. در کاوشهای باستان شناسی نشان داده شده که بخش قدیم شهر که افراسیاب نامیده می شود در قرن ششم و پنجم قبل از میلاد ساخته شده است. این شهر دو بار کاملا تخریب شد. یک بار بعد از حمله اسکندر و بار بعد پس از حمله مغول. در عوض در دوره حکومت تیموریان عظمت و اعتبار بسیاری به دست آورد و به یکی از مراکز علمی و هنری جهان تبدیل شد. تاریخ نگاران و جهانگردان همواره سمرقند را شهری آباد و پررونق توصیف کرده اند شاید دلیل اصلی شکوه سمرقند، قرارگیری آن در مسیر ابریشم بود که بسیاری از صنایع مشرق زمین قبل رسیدن به غرب در آنجا معرفی می شدند. مثلا کارخانه کاغذسازی سمرقند در سال ۷۵۱ میلادی شروع به کار کرد و تا مدتها کاغذ سمرقندی از بهترین کاغذ آن روزگار بود.
هتل ما (هتل وزیر) در محدوده قدیمی شهر و بسیار نزدیک به مجموعه ” گور امیر” بود. ما بابت دو شب اقامت در این هتل نقلی ۹۰ دلار پرداختیم. طبعا اولین جایی که بازدید کردیم همین مجموعه گور امیر بود. ورودیه آن نفری 30 هزار sum و برای بازدید از آن نیاز به یک ساعت زمان است. معماری این بنا شیوه آذری میباشد که به دست معمار ایرانی عبدالظریف محمد بن محمود اصفهانی در سال ۸۰۷ هجری احداث شد. گنبد و بارگاه این بنا با کاشیکاری ایرانی مزین است و به خاطر گنبد خیاری که روی گردنی مرتفع قرار گرفته و همچنین کیفیت عالی کاشیهای رنگی که بیشتر سطح دیوارهای آن را پوشانده شهرت دارد. قرار بود این مقبره یادبود در وسط مجتمع مدرسه و خانقاهی که تیمور دستور ساخت آن را برای بزرگداشت برادرزاده محبوبش، محمد سلطان، متوفی در سال ۱۴۰۳ داده بود قرار گیرد. تیمور کارهای ساختمانی این بنا را تا زمان مرگش در سال ۱۴۰۵ زیر نظر داشت. علاوه بر محمد سلطان، شیخ میر سید برکه، تیمور لنگ، عمر شیخ، میرانشاه، شاهرخ، الغ بیگ این جا دفن شده اند در هنگام ورود به این مقبره با ورودی و مدخل بسیار بزرگ و زیبایی مواجه میشوید که با کاشیهای آبی رنگ تزیین شده است. مدخل بزرگ و کاشیهای آبی هر دو نمادی از سبک معماری تیموری هستند. پس از عبور از محوطهی مقبره، به ورودی دیگری میرسید که گنبدی کاشیکاری شده با چند کتیبه در اطراف آن دیده میشود این ورودی نیز یکی دیگر از آثار هنری مرکب از سبکهای معماری مختلف سلسلهی تیموری است. پس از ورود به ساختمان اصلی مقبره، کاشیها با درخشش خیرهکنندهی خود که تقریبا همه سطوح را پوشاندهاند، نگاهتان را بهسمت خود میکشانند. مزار شخصیتهای مدفون در این مقبره در دخمهای زیر ساختمان اصلی قرار دارد و بازدیدکنندگان اجازه بازدید از آنها را ندارند. در زمانی که ما از این محل بازدید می کردیم متوجه شدیم که در سردابه که قبور اصلی در آن قرار دارد باز شده است و چند نفر با احترام کامل و پس از اینکه کفشهای خود را درآوردند وارد شدند. البته نگهبان مجموعه بلافاصله در را بست و اجازه نداد تا افراد دیگر وارد شوند. سنگ قبر تیمور سیاه رنگ و از جنس یشم می باشد. گفته می شود که الغ بیگ در سال 1425 هنگامی که از جنگ با مغول ها برمی گشت، دو قطعه سنگ یشم بزرگ را به او دادند و استادان سمرقندی این دو قطعه سنگ را به هم متصل کردند و برای تیمور سنگ قبر ساختند. در سال 1740 نادرشاه بعد از فتح خانات بخارا، دستور داد تا این سنگ را از مقبره خارج کنند و به مشهد ببرند. البته به خاطر خوابی که بعدا نادرشاه دید، دستور داد تا سنگ قبر به مکان قبلی خودش بازگردانده شود. متاسفانه در مسیر برگشت به سمرقند سنگ در رودخانه می افتد و دو تکه می شود که بعدا به کمک استادان مجددا به هم متصل می شود.
در فاصله نزدیکی از مجموعه گور امیر به مجموعه روخ آباد می رسید. این مجموعه شامل مسجد٬ مدرسه و مقبره است. بنا مقبره که ساخت آن به سال ۱۳۸۰ برمی گردد دارای کاشی کاری های زیبایی است که بر روی بسیاری از آنها به زبان فارسی توسط افراد مختلف اشعار یا یادگاری نوشته شده است. گفته می شود که هفت تار موی حضرت محمد در جعبه ای که زیر گنبد است قرار دارد. مقبره شیخ برهان الدین ساگاراجی که یکی از مروج های اصلی اسلام که در ترکستان شرقی بود در این بنا قرار دارد. به گفته خانمی که مسئول این بنا بود و فارسی را خوب صحبت می کرد٬ تیمور احترام ویژه ای برای برهان الدین قائل بوده و هر وقت به نزدیک این محل می رسید از اسب پیاده می شد. او گفت که شیخ یکی از اعضا دربار سلسله یوان چین بود و همسری چینی اختیار کرده بود.
مسجد و مدرسه روخ آباد ( قرن ۱۹) در مجاور این بنا واقع شده اند. مناره ۱۰ متری مسجد آجری و دارای ستونهای حجاری شده است البته مدتی است که مدرسه تبدیل به مرکز هنرهای دستی شده است. بازدید از این مجموعه رایگان است و نیم ساعت زمان نیاز دارد.
با گذر از میان پارک امیر تیمور به سمت میدان ریگستان حرکت کردیم. وجود دو مجسمه ببر در این پارک جلب نظر می کرد که بعدا متوجه شدیم به دلیل علاقه زیادی بوده که تیمور به این حیوان زیبا داشت.
بلوار ریگستان یکی از خیابانهای اصلی و مرکزی سمرقند است که سرتاسر آن را درختان کهنسال چنار احاطه کرده است. رستورانها و کافه های زیادی در این خیابان وجود دارند که انواع غذاهای سنتی و غربی را سرو می کنند. ورودیه میدان ریگستان ۴۰۰۰۰ Sum است. ریگستان مجموعه ای از مساجد٬ صحن های وسیع و مدارس مذهبی است و در لیست میراث جهانی یونسکو قرار دارد.
این مجموعه شامل سه بنای اصلی است: مدرسه الغ بیک٬ مدرسه شیردار و مسجد مدرسه طلاکاری.
مدرسه الغ بیک و مدرسه شیردار روبروی هم قرار دارند و مسجد طلاکاری در ضلع شمالی این دو بنا واقع شده است. مدرسه الغ بیک در قرن ۸ هجری به دستور الغ بیگ ساخته شد و دروس ریاضی٬ علوم و فلسفه در آن تدریس می شد. حیاط چهارگوش دارد که حجره هایی اطراف آن برای اقامت و تدریس محصلین و طلبه ها مورد استفاده قرار می گرفت.
مدرسه شیردار در ضلع شرقی قرار دارد و نام آن وام گرفته از تصویر دو ببر است که دو بچه آهو را دنبال و خورشید از پشت آنها طلوع می کند. این بنا در اواخر قرن ۱۰ ساخته شد. نماهای بیرونی و داخلی آن با آجرهای لعابدار، طرح های معرق نفیس و نقاشی های طلاکاری پوشانده شده اند. صفحات معرق طاقهای حیاط از گل ها و غنچه های دوقلوی زیادی تشکیل شده است و نمادی از ” درخت زندگی” را به نمایش درآورده است.
مسجد و مدرسه طلاکاری که نام آن به خاطر نقوش طلاکاری سقف گنبدی شگفت انگیز آن است در اوایل قرن ۱۱ به پایان رسید. علاوه بر آن محراب و منبر مسجد نیز طلاکاری شده است. هم اکنون حجره های داخل این بناها برای فروش صنایع دستی و سوغاتی سمرقند استفاده می شود.
یکی از صنایع دستی ازبکستان، نقاشی بر روی “پاپیه ماشه” است. پاپیه ماشه در اصل لغتی فرانسوی است به معنای کاغذ فشرده (پاپیه به معنای کاغذ و ماشه (mâché) به معنای مچالهشده)، و علت نامگذاری آن این است که کاغذ را پس از خمیر کردن با سریش مخلوط میکنند و تحت فشار قرار میدهند تا زیرساخت کار تولید شود. نقاش با مهارت و سلیقه خود مبادرت به رنگ آمیزی اثر می کند. معمولا این محصولات جزو سوغاتی های گرانقیمت ازبکستان هستند.
کاشی کاری های این سه بنا بسیار فاخر و زیباست. میدان ریگستان که این سه بنا در سه طرف آن قرار دارند محل برگزاری بسیاری از مراسمی است که در سمرقند برگزار می شود. نورپردازی این بنا در هنگام شب بسیار زیباست و تصویری کاملا متفاوت از این میدان را به ما نشان می دهد. هر ساله جشن نوروز در این مجموعه برگزار می شود.
در تمام مدتی که در ازبکستان بودیم٬ متوجه شدیم که عروس و داماد قسمتی از مراسم و تصویربرداری جشن عروسی خود را در اطراف بناهای قدیمی انجام می دهند.
تندیس بزرگی از اسلام کریموف-نخستین رئیس جمهور ازبکستان- در پارک مجاور ریگستان قرار داده شده است. کریموف به مدت ۲۵ سال رئیس جمهور ازبکستان بود. او در سال ۲۰۱۶ فوت کرد و قدرت به شوکت میرزایوف رسید.
برای بازدید از این مجموعه حداقل به دو ساعت نیاز دارید.
ما شام را در رستورانی خوردیم که صاحب رستوران که بهروز نام داشت٬ زبان فارسی را با لهجه تاجیکی صحبت می کرد و چون متوجه شد ما فارس زبان هستیم مرتب اشعاری از حافظ٬ سعدی و خیام برایمان می خواند. ساعتی را در رستوران بهروز گذراندیم و به هتل برگشتیم. هوا بسیار مطبوع و کمی خنک شده بود. نورپردازی بناهای تاریخی در شب جلوه ویژه ای به زیبایی شهر سمرقند داده است. اسامی در زبان ازبکی و بعضا در زبان تاجیکی برای ما بسیار جالب بود. برای مثال به سلمانی، سرتراشخانه می گویند.
روز دوم ٬ یکشنبه ۲۹ آبان:
صبح را با صبحانه ای خوب که هتل برایمان تهیه کرده بود شروع کردیم. صاحب هتل یکی از خربزه هایی را که در مسیر خریده بودیم٬ قاچ کرد و همراه صبحانه برای ما آورد. انصافا هم خوشمزه و شیرین بود و هم عطر خاصی داشت و البته برای من اولین بار بود که خربزه را هنگام صبحانه می خوردم.
بازار سیاب٬ بزرگترین و مهمترین بازار محلی در سمرقند است که تقریبا همه چیز میشود در آنجا یافت. از مواد خوراکی گرفته تا البسه و لوازم الکترونیکی و حتی طلسم دندان گرگ!
نکته جالب برای من این بود که بیشتر فروشندگان زنها بودند. چون هنوز فصل انار تمام نشده بود، بساط آب انار را در خیلی از مناطق می توان دید، از داخل بازار گرفته تا دستفروشان بین شهری. خشکبار و ادویه جات به همراه نان تازه سمرقندی بیشترین وسوسه را برای خرید از این بازار رنگارنگ در گردشگران ایجاد می کند. ما چند مغازه که صنایع دستی و سوغاتی های ازبکستان را می فروخت پیدا کردیم. همانطور که قبلا هم گفتم٬ پنبه یکی از محصولات اولیه ازبکستان است و صنعت نساجی در این کشور توسعه خوبی یافته است. از این بازار تعدادی روسری و همچنین کلاه ازبکی خریدیم. حتما به خاطر داشته باشید که تا حد امکان از حداکثر هنر چانه زنی خود استفاده کنید. به عنوان یک قانون شما می توانید هر محصولی را در اینگونه بازارها حداقل به نصف بهایی که فروشنده می گوید بخرید.
درست در مجاورت بازار سیاب، مجموعه بی بی خانم قرار دارد که شامل آرامگاه و مسجد است. مسجد با گنجایش بیش از ۱۰ هزار نمازگزار بزرگترین مسجد در زمان خود بود. دستور ساخت این مسجد در قرن ۸ هجری هنگامی که تیمور از فتح هندوستان به سمرقند باز می گشت داده شد. گفته می شود این مسجد را تیمور برای همسرش بی بی خاتون ساخته است. تکمیل این بنا به دست معماران ماهر ایرانی و هندی ۵ سال طول کشید. مورخی گفته است که ۲۰۰ نفر سنگتراش از آذربایجان، فارس و هندوستان داخل بنا کار میکردند، در حالی که ۵۰۰نفر دیگر به کمک ۹۵ فیل به انتقال سنگها از کوهها میپرداختند. این مسجد دارای یک گنبد فیروزه ای بسیار زیباست که ۴۰ متر ارتفاع دارد. در حیاط این مسجد یک قرآن بزرگ از جنس مرمر در داخل یک قاب شیشه ای گذاشته اند. کاشی کاری ها بسیار زیبا با ظرافت و دقت خاصی کار شده اند. برای بازدید از این بنا یکساعت زمان نیاز است.
در فاصله کوتاهی از این مجموعه، مسجد حضرت خضر و مقبره اسلام کریموف قرار دارد. هر چند که اسلام کریموف در تاریخ ازبکستان فرد بسیار مهمی بود ولی مقبره ای بسیار ساده دارد و طبق وصیت خودش، در سمرقند که محل تولدش بوده، دفن شده است.
ما تصمیم گرفتیم تا رصدخانه الغ بیک پیاده برویم. این مسیر تقریبا یک ساعت طول کشید و ما از کنار محوطه باستانی افراسیاب گذر کردیم. طبق کاوشها انجام شده در حد فاصل ۵۰۰ قبل از میلاد تا ۱۲۰۰ بعد از میلاد این منطقه مسکونی بود. همچنین این فرصت را پیدا کردیم تا با عبور از میان کوچه و پس کوچه های سمرقند با زندگی عادی مردم آشنا شویم. نخستین بار در این مسیر پیاده روی بود که با پدیده ای مواجه شدیم که قبلا ندیده بودیم. به نظر می رسید که برای افزایش ارتفاع تیرهای چراغ برق که از جنس چوب بودند، آنها را به تیرکهای سیمانی با کمک سیم و بسط متصل کرده اند. جالب اینجاست که در ادامه سفر به کرات این ابداع عجیب را بارها دیدیم. هر چه فکر کردیم متوجه نشدیم که چرا کل تیر را با یک تیر بلندتر تعویض نکرده اند!
رصدخانه الغ بیک، یکی از بناهای معروف شهر سمرقند و آسیای میانه است. این بنا در سال ۱۴۲۴ میلادی به فرمان الغ بیگ، فرزند شاهرخ و نوه تیمور ساخته شد. الغ بیک به ستاره شناسی علاقه داشت و با ساخت این مجموعه و دعوت از منجمین مشهور آن دوران چون علی قوشچی، غیاث الدین کاشانی و قاضی زاده رومی اعتبار خاصی به آن بخشید. این بنا به صورت مدور دو طبقهای و به قطر ۴۸ متر بوده و محورهای میانی آن دقیقاً با چهار جهت اصلی جغرافیایی روی نصف النهار سمرقند تطبیق میکند. تالارهای کار در طبقه همکف و زاویه یاب فخری برای رصد خورشید و ماه روی محور شمال-جنوب قرار دارد. نیمی از ساختار کمانی زاویه یاب در حفرهای در زیر زمین و نیم دیگر روی زمین و رو به جنوب قرار داشت. صفحهٔ خورشیدی (اعتدال) روی محور شرقی غربی ساخته شده بود که زاویه یاب حکم عقربه آن را داشته. در هر دو طبقه از اسطرلابهای عظیم برای رصد ستارگان و سیارات استفاده میشد. در مجاورت رصدخانه، ساختمان موزه قرار دارد که بازدیدکنندگان با ابزارآلات رصد ستارگان و همچنین طریقه کار این رصدخانه آشنا می شوند. برای بازدید از این مکان که ورودی آن ۳۰ هزار Sum است ۴۵ دقیقه کافی است.
ما برای برگشت از یک ون کوچک که ظرفیت حمل ۷-۸ مسافر را دارد و معمولا مسافرکشهای سنتی داخل شهر هستند استفاده کردیم و با پرداخت ۲۰ هزار Sum به مقصد بعدی که آرامگاه شاه زنده است، رسیدیم.
بناى آرامگاه ” شاهزنده ” که امروز یکی از آثار تاریخی ازبکستان محسوب می شود توسط معماران خراسانى ساخته شده و یک بنای اسلامی محسوب می گردد , گفته می شود که توسط اسکندر مقدونی ویران شد اما در دوره تیمور گورکانی بازسازی گردید.به همین دلیل این مجموعه از مقدس ترین بناهای دوره تیموریان است. در محوطه این بنا گورستان بزرگی وجود دارد که در آن بسیاری از بزرگان دوره تیموری و بعد از آن خفته اند. این قبرستان بر دامنه تپه ساخته شده است. با ورود به این مجموعه باید از مسیر پله ها بالا رفت و با گذر از یک در وارد محوطه اصلی شد. بناهای اصلی که همگی با کاشی های لعابی آبی و فیروزه ای ساخته شده اند در دو طرف کوچه باریکی که شما را به بالای تپه می رساند قرار دارند. بازدید از هر کدام از این بناها که خود چند قبر را در خود جای داده اند خالی از لطف نیست. دروازه ورودی این بنا را هم الغ بیگ در فاصله ی سالهای 813-814 ساخت. مرقد” قثم ابن عباس” از خویشاوندان پیامبر اکرم (ص) در این مکان قرار دارد. وی در واقع پسر عمو رسول اکرم(ص) یعنی پسر عباس ابن عبدالمطلب بود و در اواسط قرن اول هجرى در سمرقند درگذشت. آرامگاه قثم بن عباس از آن پس زیارتگاه مردم شد و چون عده ای اعتقاد به زنده بودن و رجعت او داشته اند، به شاه زنده معروف شد. ازبکها اعتقاد زیادی به کرامات شاه زنده داشته و حتی معتقدند که ثواب زیارت قثم ابن عباس با ثواب یک حج پیاده برابر است. این بنا دارای حدود 20 ساختمان مختلف است که در مدت نه سده (از سده 3 تا 12 خورشیدی) در آن ساخته شده است. بخش مادر بناها در شمال خاوری مجموعه قرار دارد و کهن ترین این بناها مقام قثم بن عباس است. گروه بالایی بناها مشتمل بر 3 آرامگاه است که کهن ترینشان آرامگاه خواجه احمد است که گذرگاه شمالی را کامل میکند. بناهای میانی آرامگاه هایی از سدههای 7 و 8 خورشیدی است که بیشتر برای خویشاوندان تیمور مانند شادی ملک آغا خواهرزاده تیمور که در سال 1372 درگذشت و شیرین بکا آغا خواهر تیمور است. روبروی آرامگاه شیرین بکا، بنایی هشت گوش متعلق به سده 8 بنا شده است. بنایی دو گنبدی هم که آرامگاه قاضی زاده رومی دانشمند هم عصر الغ بیگ است، در اینجاست. از دیگر مقبره های این مجموعه می توان به توغلو تکین (وفات 1376)، و مقبره تومان آغا یکی از همسران تیمور (وفات 1405) اشاره کرد. بسیاری از مقبره های دیگر این مجموعه بدون تاریخ یا فاقد نام اند و یا اطلاع دقیق در مورد هویت آنها به دست نیامده است. ورودیه این مجموعه بسیار زیبا ۳۰ هزار Sum است و برای بازدید از آن حداقل یکساعت و نیم زمان لازم است.
برای اینکه به هتل برگردیم تصمیم گرفتیم که از وسیله نقلیه عمومی استفاده کنیم. مینی بوس یکی از وسایلی است که بار بسیار بزرگی از جابجایی مسافر را در ازبکستان بر روی دوش دارد. مینی بوس ها در ایستگاههای خاصی توقف میکنند و کرایه به صورت نقدی پرداخت می شود. ما برای یک مسیر حدود ۵ کیلومتری نفری ۲۰۰۰ Sum پرداختیم. اشکال کار در اینجاست که راننده در هر ایستگاه توقف می کرد، از مینی بوس پیاده می شد و شخصا مسافر می گرفت و همین امر سبب شد تا بیش از نیم ساعت طول بکشد تا به مقصد برسیم.
به توصیه صاحب هتل تاکسی گرفتیم و به شهر جدید سمرقند رفتیم. این مجموعه تفریحی که به شکل بناهای قدیمی شهر ساخته شده، علاوه بر رستوران و فروشگاههای متعدد، دارای یک کانال بزرگ آبی است که برای ورزشهای چون کایاک استفاده می شود.
شام را در یک رستوران بسیار مجلل در بلوار دانشگاه خوردیم. بلوار دانشگاه یکی از خیابانهای زیبای سمرقند است و مجسمه تیمور در ابتدای آن نصب شده است.
روز سوم، دوشنبه 30 آبان:
صبح به سمت شهرسبز حرکت کردیم. فاصله سمرقند تا شهرسبز تقریبا 90 کیلومتر است ولی با توجه به کیفیت جاده و همچنین کوهستانی بودن منطقه حدود 2 ساعت زمان نیاز است. از سمرقند که به جنوب برانید کم کم وارد جاده ای کوهستانی می شوید. بر تعداد درختان افزوده و به طور کلی می توان گفت که طبیعت سرسبزتر می شود. با رسیدن به گردنه Takhat Karacha که 1660 متر ارتفاع دارد به سمت شهرسبز سرازیر می شویم. توصیه می کنم حتما زمانی را اختصاص دهید و توقف کوتاهی داشته باشید. درست مثل گردنه حیران تعدادی مغازه که محصولات مختلف از خشکبار تا کشک و آب انار و چای می فروشند، بساط خود را گسترده اند و به دنبال مشتری هستند، مخصوصا که مشتری خارجی هم باشد! محصولات خشکبار ازبکستان بسیار باکیفیت است. حتما مویز و گردو را امتحان کنید. کشک را در اندازه های مختلف می فروشند. من حدود نیم کیلو کشک که اندازه هر تکه اش از تیله کوچکتر بود خریدم و تا آخر سفر همراه ما بود.
شهرسبز یا کِش، شهری است که در ارتفاع 632 متر از سطح دریا قرار دارد و همانطور که از اسم آن پیداست بسیار آباد و سرسبز است. این شهر شهرت خود را مدیون تیمور گورکانی است. تیمور در سال ۷۳۶ قمری در این شهر چشم به جهان گشود. پدر او ترغای، رییس قبیله برلاس بود. تیمور برای بدست آوردن قدرت بیشتر با خواهر امیرحسین قزغن ازدواج کرد. لقب گورکان (به معنی داماد) از این زمان به او داده شد. تیمور در جنگهای زیادی شرکت کرد و در یکی از این جنگها، پایش به شدت مجروح و لنگ شد. در جهانگشایی های او تعداد بسیار زیادی کشته شدند. او توانست هند، ایران، بغداد ، سوریه و آناتولی را تحت فرمان خود درآورد و با لشکرکشی به قفقاز و مسکو سرحدات خود را از چین، هند و مدیترانه تا شرق اروپا گسترش دهد.
تیمور حکومت عراق، خراسان و آذربایجان را میان دو پسر خود میرانشاه و شاهرخ تقسیم کرد و خود به حکومت در ماوراءالنهر پرداخت. در سال ۸۰۷ قمری به بهانه جنگ با کفار برای حمله به چین آماده شد اما در میان راه در شهر اُترار(فاراب) در جنوب کشور قزاقستان درگذشت. جسد او را در سمرقند به خاک سپردند.
شهرسبز در لیست میراث جهانی یونسکو قرار دارد. ما ابتدا به بازدید بنای آکسرای رفتیم. این بنا که ۶۵ متر ارتفاع دارد روزگاری یکی از مجللترین کاخهای عصر گورکانی بود و به دستور تیمور و توسط معمارانی از خوارزم و تبریز در طول ۲۴ سال ساخته شد. متاسفانه بیشتر این کاخ تخریب شده و چیز زیادی از آن باقی نمانده است. کاشیکاریهای لاجوردی، سفید و طلایی آن بسیار زیباست. ظاهرا قبلا بازدیدکنندگان می توانستند به بالای برجها بروند که پس از چند حادثه، فعلا این امکان وجود ندارد. قسمتی از کف محوطه که مورد کاوش قرار گرفته، برای نمایش عمومی به خوبی با شیشه ضخیم پوشیده شده طوری که بازدید کننده بتواند روی آن بایستد و محوطه کاوش شده را به راحتی ببیند. از طرفی این امکان برای باستان شناسان وجود دارد که هر موقع لازم باشد بدون آسیب به محوطه باستانی، بتوانند تمامی شیشه ها را جمع کنند و به کاوش خود بپردازند. تندیس بزرگی از تیمور در ضلع جنوبی این بنا قرار داده شده است.
اگر با پیاده روی رابطه خوبی دارید، تقریبا با ۱۵ دقیقه پیاده روی به مجموعه Kok-Gumbaz یا مسجد کبود می رسید. این مسجد در سال ۱۴۳۷ میلادی توسط الغ بیگ به یاد پدرش شاهرخ ساخته شد. نقاشی های دیوارهای داخلی مسجد که به شکل نخل است، نمونه ای از امضا معماران ایرانی و هندی می باشد. همچنین چند مقبره که یکی از آنها مربوط به یکی از اساتید تیمور است در همین مجموعه است.
در قسمت شرقی مسجد کبود، مجموعه حضرت امام واقع است. آرامگاه جهانگیر-پسر بزرگ تیمور- و همچنین شیخ شمس الدین(معلم تیمور) در این محل است. درست در پشت همین مجموعه دالانی وجود دارد که به سردابه ای منتهی می شود. تابوتی در آن است که بنا بر روایات گفته می شود که قرار بوده جسد تیمور در آن گذاشته شود. به همین سبب به اینجا آرامگاه تیمور می گویند.
این مجموعه با درخت های چنار بسیار قطور، مکان مناسبی برای استراحت زائران است.
مساجد در ازبکستان دارای ستون هایی هستند که معمولا از یک سرستون چوبی، تنه چوبی و پایه سنگی درست شده اند. اغلب انتهای تنه ستون قبل از اتصال به پایه باریک می شود. با توجه به اهمیت مکانی که ستون در آن قرار گرفته است، اغلب کنده کاری هایی بر روی آن انجام شده است.
برای بازدید از این مجموعه حدود دو ساعت و نیم زمان نیاز است.
ما شهرسبز را به سمت بخارا ترک کردیم ابتدا به شهر نخشب رسیدیم که شاید بیشترین اهمیت این مکان به سبب داستان ماه نخشب باشد. ماه نَخشَب نام ماه ساخته المُقَنَع است که آن را به عنوان معجزهٔ خویش به مردم نشان میداد. این ماه به شکل جسمی درخشان و گرد بوده که همه شب از چاهی در نخشب بیرون میآمده و مردم را شگفت زده می کرده. گفته شده که او با شگردی از طریق قرار دادن آینههایی عصرها نور خورشید را طوری بازتاب میداده که از دور به صورت قرص دومی از ماه دیده میشده. المقنع از این ساخته برای کشاندن مردم به سوی خویش برای نبرد با المهدی خلیفه عباسی بهره میبرد.
وقتی به ابتدای بزرگراه نخشب به بخارا رسیدیم. مامور پلیس راه دستور داد توقف کنیم. چون به درستی قوانین را نمی دانستیم، کمی صبر کردیم و وقتی دیدیم از حضور پلیس خبری نشد، راننده با مدارک ماشین پیاده شد تا از پلیس بپرسد که چه چیزی نیاز دارد ولی بلافاصله به داخل ماشین برگشت و گفت که پلیس اشاره کرده که در داخل ماشین بشین! بعد از ما چندین اتومبیل دیگه هم متوقف شد و راننده آن اتومبیلها نیز از ماشین پیاده نشدند و پلیس هم به سمت آنها نیامد. همانطور که به مامور پلیس نگاه می کردیم متوجه شدیم به اتومبیلی که قبل از ما ایستاده بود، دستور حرکت داد و چند دقیقه بعد هم به ما علامت داد تا حرکت کنیم. مشابه چنین رفتاری را چند بار دیگر در طول سفر دیدیم و متوجه شدیم که پلیس با این کار سعی می کند که استراحت کوتاهی به راننده بدهد تا خستگی مسافتهای طولانی و یکنواخت را از تن راننده ها خارج کند. البته در ایستگاههای بعد این تجربه را بدست آوردیم تا از اتومبیل پیاده شویم و چای یا قهوه بنوشیم.
حدود ساعت شش عصر به شهر بخارا وارد شدیم. تعداد زیاد هتلها و مهمانسراها بیانگر این بود که این شهر پذیرای مهمانهای بیشتری است. هتل بوتیک باسیلیک میزبان ما برای دو شب بود و ما برای هر اتاق سه تخته با صبحانه ۵۰ دلار پرداختیم. هتل ما از لحاظ موقعیت مکانی در مرکز بافت قدیمی شهر بخارا قرار داشت و برای گشت و گذار نیازی نبود تا از اتومبیل خودمان استفاده کنیم.
بعد از تحویل اتاقها به منطقه ای که به “لب حوض” معروف است، رفتیم. ظاهرا در ایام قدیم تعدادی چشمه و جوی در بخارا جریان داشته که در برخی مناطق آبگیر هایی را شکل می دادند و مردم آب آشامیدنی و شست و شوی خود را از این مناطق تهیه می کردند که گاها منبع آلودگی های میکروبی و بیماری بود به همین دلیل جز تعداد اندکی، مابقی این آبگیرها خشک شدند. لب حوض یکی از این مکانها بود که هنوز هم به صورت نمادین نگهداری و حفظ شده است. این مجموعه شامل چند بنا است که از قرن ۱۶ به یادگار مانده اند. در ضلع شمالی مدرسه Kukeldash ، در ضلع شرقی مدرسه نادر دیوان بیگی با نقش سیمرغ بر سر در آن و در ضلع غربی خانقاه نادر دیوان بیگی ، حوض را دربر گفته اند. چندین سفره خانه و رستوران و کافی شاپ و مغازه سوغاتی فروشی هم در همینجا وجود دارند که تا دیروقت باز هستند. بافت قدیمی شهر بخارا در لیست میراث جهانی به ثبت رسیده است.
معمولا رستورانهای این منطقه مورد علاقه توریستهای خارجی است و انواع متنوعی از غذاهای اروپایی را هم سرو می کند. در کوچه و پس کوچه ها بخارا گربه فراوان است و اغلب گربه ها بسیار زیبا هستند و ترسی هم از انسانها ندارند.
در کنار آبگیر مجسمه ملانصرالدین سوار بر خر نصب شده است. برخی می گویند که ملانصرالدین اهل بخارا بوده و عده ای میگویند که اهل ترکیه یا ایران است. در گوشه دیگر مجسمه ای از کاروان شترها به همراه ساربان قرار دارد که نمادی از راه ابریشم است.
روز چهارم، سه شنبه اول آذر ۱۴۰۱:
این روز را کلا به گشت و گذار در بخارا اختصاص دادیم. ابتدا برای بازدید از مقدسترین مکان بخارا یعنی مقبره بهاءالدین نقشبندی به حومه شهر بخارا رفتیم. بهاءالدین نقشبندی بنیانگذار سلسله طریقت نقشبندی در قرن هشتم قمری است. وى حنفىمذهب بود. با وجود این، در آثار او و خلفایش، امامان شیعه(ع) جایگاهی بس رفیع دارند. حتى شجره نَسَب صوفیانه او را از دو راه، یکى از طریق امام رضا(ع) و امامان(ع) پیش از ایشان، دیگرى از طریق حسن بصرى به حضرت على(ع) رساندهاند. طریقت او تقیّد به سنت و حفظ آداب شریعت است. وى برخى از آداب و شعائر صوفیه، همچون ذکر جهر، خلوت و سماع و رقص را نفى کرده است. روزانه تعداد زیادی از مریدان او از دور و نزدیک( حتی چین) بر مزار او حاضر می شوند.
برای بازدید از این مجموعه که در باغ بزرگی قرار دارد، نیاز به یک ساعت زمان دارید. یکی از جملاتی که به ایشان نسبت داده شده این است که: «قلب خود را با ایمان پرکنید و دستان خود را با کار کردن». گفته شده که بهاالدین علی رغم مقام و احترام بالایی که در زمان خود داشت، هرگز پیشه اصلی خود که نقشبندی بوده را رها نکرد. تعدادی از فرمانداران سلسله شیبانی در قبرستانی که مجاور این مجموعه است به خاک سپرده شده اند.
مجددا به سمت بافت قدیمی شهر برگشتیم، اتومبیل را کنار هتل پارک کردیم و پیاده به راه افتادیم. ابتدا به بازدید از مدرسه چهارمنار رفتیم. برجهای چارمنار، مناره نیستند و صرفاً کاربرد تزئینی داشتهاند. سه برج به عنوان انبار مورد استفاده قرار میگرفتند، و دیگری دارای یک راهپله است که به طبقه بالا میرسد. بر روی همه آنها گنبدهایی قرار دارد که با کاشی آبی پوشانده شدهاند. هر یک از چهار برج موتیف تزیینی متفاوتی را داراست. برخی ادعا میکنند المانهای تزئینی نمایانگر چهار دین شناخته شده در آسیای میانه هستند. نقشی از یک صلیب، یک موتیف ماهی مسیحی، و یک چرخ-دعای بودایی در کنار موتیفهای زرتشتی و اسلامی دیده میشوند. این بنا در قرن ۱۹ ساخته شد. امکان بازدید از داخل این بنا وجود ندارد و شما فقط می توانید از حیاط و استخر کنار آن دیدن کنید.
سپس به منطقه لب حوض برگشتیم، ابتدا از مدرسه کوکل داش بازدید کردیم تاریخ ساخت آن قرن ۱۶ ذکر شده و با ۱۶۰ اتاق در دو طبقه یکی از بزرگترین مدارس بخارا بود. در حال حاضر از حجره های داخل مدرسه برای فروش و عرضه صنایع دستی و سوغاتی استفاده می کنند.
خانقاه نادر دیوان بیگی به موزه تغییر کاربری داده است. حجره های مدرسه نادر دیوان بیگی که نمای سردر آن نقش دو طاووس می باشد به بازارچه کوچکی برای ارائه صنایع دستی و سوغاتی های بخارا تبدیل شده است.
تکیه صرافان در ابتدای بازار مسقف قرار دارد. با عبور از محوطه باستانی کاروانسرا و حمام های قدیمی که کاوشهای باستانشناسی در آنجا در حال انجام است و کاروانسرای الغ بیک، از راسته کلاهفروشان وارد بازار می شویم.
چندین مدرسه و مسجد قدیمی در این منطقه وجود دارد. مدرسه الغ بیک ، مدرسه عبدالعزیز خان، مدرسه میر عرب (هنوز هم یک مدرسه دینی است و طلبه دارد)، مسجد کالیان که در قرن ۱۲ به دستور ارسلان خان ساخته شد و مناره آن ۴۵ متر ارتفاع دارد. این منار اکنون نماد شهر بخارا است. گفته می شود که این محل روزگاری محل اعدام بوده و مردم برای تماشا در این محوطه جمع می شدند. طبق یکی از روایات بجا مانده از این بنا، وقتی چنگیزخان شهر بخارا را فتح می کند به زیر این مناره می آید و هنگامی که سرش را بالا می گیرد تا نوک مناره را ببیند، کلاه خود او از سرش می افتد و وقتی خم می شود تا کلاه را بردارد به اطرافیانش می گوید که هرگز در برابر هیچ کس خم نشده است ولی این بنا استحقاق این را دارد تا در برابرش تعظیم کنیم.
در یکی از خیابانهای مجاور این مجموعه تعدادی مغازه سوغاتی فروشی بود که مقداری از محصولات خود را جلو مغازه و در پیاده رو بساط کرده بودند. هنگام گذر از این محل ناگهان صدای زنی را شنیدیم که داشت ترانه ای از هایده را می خواند. ظاهرا وقتی شنیده بود ما با هم فارسی حرف می زنیم برای جلب توجه ما شروع به خواندن ترانه فارسی کرده بود. وقتی نزدیکش شدیم گفت که فارسی بلد است و ترانه های فارسی گوش می کند. حتی می دانست که شهرام شب پره در موقع اجرا ترانه ها سرش را مرتب تکان می دهد. ویگن ارمنی است و هایده مدتهاست فوت کرده، ستار و گوگوش خواننده های محبوب او هستند و صدای مهستی قشنگ است.
از میان کوچه های قدیمی که اینک ساختمانهایشان با خانه های جدید جایگزین میشوند عبور کردیم و در محوطه ارگ قدیمی ابتدا از زندان قدیمی که اکنون تبدیل به موزه شده است بازدید کردیم و بعد وارد ارگ شدیم. ارگ همانطور که از اسمش پیداست با دیوار و برج و بارو خشتی محصور شده است. دیوارها در سالهای گذشته مرمت شده اند. برای ورود باید از یک مسیر شیبدار به سمت درب ورودی رفت. دو طرف دروازه اصلی دو منار وجود دارد. داخل ارگ چند ساختمان مختلف وجود دارد که اکنون تبدیل به موزه شده اند و اشیا قدیمی و همچنین عکسهای قدیمی این منطقه را به نمایش گذاشته اند. درباره ارگ بخارا در داستانها آمده که توسط سیاوش ساخته شده است.
مسجد جامع بخارا در مجاورت ارگ و در سال ۱۷۱۳ میلادی ساخته شد. ستونهای باریک با مقرنس های رنگی و همچنین سقف چوبی نقاشیشده از ویژگی های این بنا است. بخش جلویی ایوان (ورودی) در سال ۱۹۱۷ به آن افزودهشد که سقف برآمدهٔ نمازخانهٔ تابستانی را نیز پشتیبانی میکند. فضای درونی مسجد به سبک معمولی سدهٔ ۱۸ آسیای میانه تزیین شدهاست و جلوی مسجد، حوض و در پهلوی آن گلدسته کوچکی ساخته شدهاست.
آرامگاه چشمه ایوب در نزدیکی آرامگاه اسماعیل سامانی است. طبق افسانه ها، ایوب پیامبر، پس از گذر از این محل که در آن خشکسالی بود، چشمه ای را با عصای خود در اینجا بوجود آورد. زائران زیادی به اینجا می آیند تا از آب این چشمه بنوشند. طبق روایتهای محلی، آب این چشمه خواص درمانی دارد. به همین دلیل هم مورد توجه گردشگران است. از ویژگی های این بنا گنبد مخروطی شکل آن است که با معماری بناهای دیگر در بخارا متفاوت است. ساخت عمارت مقبره به قرن ۱۲ میلادی باز می گردد. هر چند آثاری از دوره قراخانیان، تیموریان و شیبانیان نیز در این مجموعه دیده می شود.
مقبره امیر اسماعیل سامانی در پارکی به همین نام قرار دارد. اسماعیل سامانی در سال ۲۵۹ قمری از جانب برادرش نصربن احمد به حکومت بخارا منصوب شد و این شهر را به پایتختی خود برگزید. پشتیبانی امیران سامانی از هنر و دانش سبب شد تا هنرمندان و دانشمندان به بخارا بیایند و این شهر به بزرگترین مرکز علمی و فرهنگی عصر خود بدل شود. شاعرانی چون رودکی، دقیقی و شهید بلخی و نویسندگان و دانشمندانی چون ابوالفضل و ابوعلی بلعمی، ابوریحان بیرونی و ابن سینا در این شهر پرورده شدند.
این بنا تقریبا مکعب شکل است که از هر طرف به طور تقریبی ۱۰ متر میباشد و دارای گنبدی نیمکره ای که در چهار گوشهی آن چهار گنبد کوچک مقتبس از گنبدهای ساسانی است. دیوارها که کمی به طرف داخل تمایل دارند در چهار گوشه توسط ستونهای عظیم که داخل بنا نهاده شده و فقط سه چهارم آن نمایان است استحکام یافتهاند و فرورفتگی های کم عمق، تاریکی این ستونها را برجسته و نمایانتر ساختهاند. از نظر شکل ظاهر، این بنا در برابر گذشت زمان مقاوم و برای یک اثر یادگاری تناسب کامل دارد. سادگی و مقیاس دلنشین و متناسب بودن و کاملا حساب شده و تزیین قوی و بدیعش همگی دست به دست هم داده تا آن را در شمار شاهکارهای معماری ایران قرار دهند. نمای آجری دیوارها که فن سبد بافی را به خاطر میآورد، طوری به دقت کار شده اند که از انعکاس خیرهکنندهی روشنی آفتاب جلوگیری میکند و نمای سه بعدی جالبی به این بنا داده است.
کاخ ستاره ماه خاصه، از بناهایی است که در قرن ۱۹ توسط عالم خان برای همسرش ستاره بانو ساخته شد. متاسفانه در زمان بازدید ما بسته بود.
روز پنجم، چهارشنبه دوم آذر:
به سمت خوارزم به راه افتادیم. بزرگراه بخارا به Nukus یکی از مهمترین جاده های ازبکستان است و از میان صحرای قزل قوم می گذرد، ولی هنوز در بسیاری از قسمتها در حال ساخت یا مرمت است. همانطور که از اسم این بیابان پیداست، شنهای آن به رنگ اخرایی می باشد. در قسمتهایی از آن پنبه کاری وجود دارد ولی بیشتر آن فاقد گیاه یا پوشیده از خار و برخی گیاهان کویری است.
بعد از چهار ساعت رانندگی در سمت جنوب جاده آمودریا را دیدیم. در منطقه ای که بهترین منظره رود را می توانستیم ببینیم توقف کردیم و به سمت تپه ای که مشرف به منطقه بود حرکت کردیم. ناگهان با شنیدن صدای سوت ممتد ایستادیم. دو سرباز مسلح سوت زنان به سمت ما آمدند و اشاره کردند که توقف و عکاسی در اینجا ممنوع است. اینجا بود که متوجه شدیم فاصله کوتاهی با خط مرزی ترکمنستان داریم و این سربازها هم مرزبان هستند. متاسفانه در اینجا نتوانستیم با دقت آمودریا را ببینیم و مسیر را ادامه دادیم تا اینکه آمودریا خودش به سمت ما آمد و با گذر از روی یک پل فلزی قدیمی و طویل که به خاطر عرض کم فقط یک اتومبیل می توانست از آن عبور کند، به آنسوی آمودریا رفتیم. آمودریا پرآبترین رود آسیای میانه است و از کوههای پامیر سرچشمه گرفته و حدود ۱٬۱۲۶ کیلومتر از آن در قسمت مرزهای شمالی افغانستان با تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان جاری است. بخشهایی از آن قابل کشتیرانی است. این رود بهطور تاریخی در حدود یا سرحد سرزمین باستانی ایران قرار داشته و در آثار اساطیری نیز مرز ایران و توران بهشمار میرود. در گذشته در دورهای به دریای خزر میریخته، بعدها مسیر آن تغییر کرده و با پیوستن به رود سیر دریا به دریاچه آرال میریزد. امروزه هرچند مسیر اصلی رود به سوی آرال است اما تمامی آب آن در طول مسیر و با کانالکشیهایی که برای کشاورزی صورت گرفته به مصرف میرسد. آمودریا سبب شده که به وسعت زمینهای کشاورزی و همچنین تعداد روستاها افزوده شود و دیگر اثری از بیابان به چشم نمی خورد.
چون قصد داشتیم منطقه باستانی هزاراسب را ببینیم لذا کمی از مسیر اصلی منحرف شدیم. برای یافتن قلعه و دژ هزاراسب کمی در کوچه های روستا سرگردان شدیم ولی نهایتا باقی مانده این دژ بزرگ را در خارج از محوطه روستا یافتیم. اکنون، تقریبا جز خرابه ای از برج و باروها و خندق، چیزی از آن باقی نمانده است. گفته می شود که قلعه هزاراسب قدمتی 3000 ساله دارد و در اساطیر آن را به ضحاک نسبت داده اند.
حدود ساعت 4 به شهر باستانی خیوه وارد شدیم. ایچان قلعه محدوده قدیمی شهر است که با برج و بارو محصور شده و توسط چهار دروازه به خارج ارتباط دارد. ایچان قلعه بیش از ۵۰ بنای تاریخی و ۲۵۰ خانهی قدیمی از سدۀ هجدهم یا نوزدهم را در خود جای داده است.
ما برای یک شب اقامت در داخل ایچان قلعه، بوتیک هتل Islam Khodja را انتخاب کردیم و بابت یک شب اقامت در آن نفری 30 دلار پرداختیم.
ایچان قلعه در لیست میراث جهانی به ثبت رسیده است و به همین سبب گردشگران زیادی از آن دیدن می کنند. ایچان قلعه چهار دروازه دارد و دور تا دور آن با دیوار، برج و بارو هایی که کاملا مرمت شده اند احاطه شده است. زندگی در این بنا در چهار دوره تاریخی جریان داشته است، دوران اول مربوط به خوارزم قدیم تا حمله مغولها، دوره دوم مربوط به بازسازیهای پس از مغول، دوره سوم مربوط به دوران اسفندیار و عبدالغازی خان و دوره چهارم نیز مربوط به قرون 18 تا 20 میلادی است. شاخصترین اثر تاریخی ایچان قلعه مربوط به مقبره پوریای ولی، از پهلوانان کشتیگیر مشهور ایرانی است، این مجموعه در فاصله قرون 8 تا 14 هجری ساخته شد. ورودیه این بنا 30 هزار sum است و بازدید از آن نیم ساعت زمان نیاز دارد.
از دیگر بناهای شاخص شهر می توان به مناره Kalta ، مسجد جامع، ارگ قدیمی، زندان، مدرسه محمدرحیم خان و مقبره سید علاالدین است. هرچند این بناها هر کدام زیبایی خودشان را دارند اما به نظر می آید که گشت و گذار در کوچه و پس کوچه های این منطقه تجربه ای بسیار خاص و لذت بخش خواهد بود. علاوه بر مغازه هایی که بسیاری از آنها به فروش صنایع دستی و سوغاتی اختصاص دارند، تعداد نسبتا قابل توجهی بوتیک هتل نیز در ایچان قلعه تاسیس شده است.
روز ششم، پنجشنبه ششم آذرماه:
بعد از صرف صبحانه ای محلی تصمیم گرفتیم تا کمی بیشتر در داخل ایچان قلعه گردش کنیم. ابتدا به سراغ دروازه شمالی رفتیم. از این محل می توان با بالارفتن از پله های مجاور دروازه به یالای دیوار دور قلعه رفت. قدم زدن روی دیوار و مشاهده منظره شهر بسیار زیباست. فقط باید در نظر داشت که تنها راه دسترسی به بالای دیوار از دروازه شمالی است و شما قادر نخواهید بود تا از قسمت دیگری از دیوار قلعه،پایین بیایید.
هنگامی که در کوچه ها سرک می کشیدیم به مراسم عروسی برخوردیم. عروس و داماد را برای عکاسی به داخل بافت قدیم شهر آورده بودند. جوانها با نوای موسیقی مشغول جشن و پایکوبی بودند. یکی از دوستان ما هم وارد جمع آنها شد و همراهیشان کرد که با استقبال مواجه شد! ما مقداری از سوغاتی های خود را از این محل خریداری کردیم. مسجد جامع خیوه به سبک سایر مساجد ازبکستان از ستونهای مقرنس و سقف چوبی ساخته شده است.
شاید یکی از دیدنی ترین مکانهای خیوه، سرای نورالله بای باشد. این مجموعه که در فاصله سالهای 1906 تا 1912 به دستور محمدرحیم خان دوم برای پسرش-اسفندیارخان- ساخته شد ترکیبی از عناصر معماری شرقی و اروپایی است. این مجموعه بیش از 100 اتاق دارد که از مهمترین آنها می توان به اتاق پذیرایی، محوطه دربار را نام برد. شومینه هایی که در اتاق پذیرایی و همچنین اتاق خواب وجود دارند با کاشی های لعاب دار بسیار زیبایی پوشیده شده اند. جالب اینجاست که به منظور پاکیزه نگهداشتن محوطه اتاق و همچنین جلوگیری از تردد مستخدمین برای روشن نگه داشتن شومینه ، دسترسی به فضای داخلی شومینه از اتاق پشتی است و در حقیقت این شومینه ها دو طرفه هستند و می توانند دو اتاق مجاور هم را گرم کنند. گچبری های زیبا، آینه کاری، تزیینات چوبی، چلچراغ های برنزی طلایی با آویز کریستال به باشکوهتر شدن این مجموعه کمک کرده اند. پارکت کف اتاق پذیرایی به سبک کاخ های سن پترزبورگ است. در حال حاضر برخی از اتاقهای این مجموعه را به موزه، نمایشگاه و گالری اختصاص دادهاند. ورودی این مجموعه 60 هزار Sum است و برای بازدید از آن حداقل دو ساعت زمان لازم است.
ما به سمت شهر اورگنچ که در 30 کیلومتری خیوه است حرکت کردیم. این شهر هم اکنون مرکز ایالت خوارزم است و بیشتر یک شهر صنعتی است تا یک شهر تاریخی. ما با گذر از پلی که بر روی آمودریا بود به شهر بیرونی رسیدیم. همانطور که از اسم این شهر مشخص است، زادگاه ابوریحان بیرونی است. در این شهر تنها چیزی قابل توجه، بنای یادبود شهدای جنگ جهانی دوم و مجسمه مادر بود.
ما برای بازدید از پیل قلعه به حومه شهر رفتیم. پیل قلعه یکی از 9 قلعه ای است که در لیست میراث جهانی تحت عنوان قلعه های صحرایی خوارزم باستان ثبت شده است. ابعاد این قلعه حدود 200*200 متر است. چهار برج بر روی دیوارهای خشتی-آجری آن که حدود 10 متر ارتفاع دارند، ساخته شده است. تاریخ ساخت این قلعه به سده چهارم تا دوم پیش از میلاد برمی گردد.
ما مسیر برگشت به سمت بخارا را در پیش گرفتیم و درست در همان جایی که مرزبانها مانع از ورود ما به محدوده مرزی شده بودند در یک پمپ بنزین ایستادیم و بعد از سوختگیری، طوری که سبب سوء ظن نشویم به سمت منطقه مرزی حرکت کردیم و توانستیم از فراز یک تپه، منظره بسیار زیبایی از آمودریا در دشت ترکمنستان را ببینیم.
هنوز به نیمه های راه نرسیده بودیم که تایر ماشین پنچر شد. با توجه به کیفیت بسیار بد جاده و همچنین تایر زاپاس مجبور شدیم تا آهسته تر ادامه مسیر بدهیم. حدود ساعت 8 شب یک پنچرگیری پیدا کنیم. هر چند که ابزار مناسب برای پنچرگیری اتومبیل های سبک را نداشت ولی توانست تایر اتومبیل که صدمه جدی دیده بود را ترمیم کند و البته 80 هزار Sum ما را شارژ کرد که به نظر پول زیادی می آمد. نهایتا ساعت 11 شب به هتل زرافشان در شهر نوایی رسیدیم.
صبح به سمت سمرقند و بعد از آن تاشکند حرکت کردیم. درست بعد از عبور از سیردریا تایر معیوب اتومبیل ترکید و مجبور شدیم دوباره از همان تایر زاپاس استفاده کنیم. سرعت حرکت ما بسیار کاهش یافته بود و مسیر خسته کننده شده بود تا اینکه برای خرید یک آب انار کنار جاده ای توقف و تجدید قوا کردیم.
ساعت 5 وارد تاشکند شدیم و یک راست به سمت مجموعه حضرت امام حرکت کردیم. مقبره کفالیا الشعشی که اولین امام و مبلغ اسلام در تاشکند بود در این مجموعه قرار دارد و به همین دلیل اسم آن را مجموعه حضرت امام گذاشته اند. مدرسه barakhan نیز که از معروفترین و قدیمی ترین مدرسه های تاشکند است جزیی از این مجموعه است. مسجد، دو مناره ۵۶ متری دارد و محوطه داخلی آن با تزیینات جدید و بسیار زیبا آراسته شده است. گفته می شود که قرآن عثمان که قدیمی ترین قرآن جهان است و توسط امیر تیمور به سمرقند برده شده بود، در این مسجد نگهداری می شود.
بازار چارسو که سنگ بنای آن در قرن ۹ هجری گذاشته شده اکنون یکی از مراکز پر رفت و آمد در تاشکند است. در حال حاضر این بازار با گنبدی به قطر ۳۰۰ متر مسقف شده است و به فروش مواد غذایی اختصاص دارد.
میدان امیر تیمور، میدان مرکزی شهر است و مجسمه امیر تیمور که سوار اسب است در وسط آن قرار داده شده است.
یکی از مناطق دیدنی تاشکند، ایستگاههای مترو آن است. هر ایستگاه تم خاصی دارد و مثل موزه ای کوچک می ماند. ایستگاه Kosmonavtlar با تصاویری از فضانوردان و همچنین رنگ آبی تزیین شده است. در ایستگاه Alisher Navoi تصاویری از تابلوهای مینیاتور و خوشنویسی اسلامی به نمایش درآمده است.
ما فرصت این را داشتیم تا در منطقه پارک کاشغر که یکی از مناطق خرید با رستورانها و مراکز مدرن است گردش کنیم و شام را در یکی از این رستورانها صرف کنیم.
قبل از نیمه شب به فرودگاه رفتیم و پس از تحویل اتومبیل و کمی چانه زدن به سبب تایر پنچر شده، فرودگاه تاشکند را به مقصد استانبول ترک کردیم.