گزارش پیاده روی سنگچال به دیوا – برنامه جایگزین 9014
تاریخ سفر: صبح چهار شنبه 90/06/09 تا بامداد جمعه 90/06/11
وسیله رفت و آمد: مینی بوس
تعداد همسفران: 13 نفر
هزینه سفر: 46500 تومان
بیست و پنج کیلومتری آمل در جاده هراز یک راه فرعی وجود دارد که دست راست و به سمت شرق امتداد پیدا می کند. تابلوی این جاده نشان می دهد که ما به سمت “چلاو” خواهیم رفت. این جاده با شیب نه چندان زیادی ما را به ارتفاعات منطقه سوق می دهد و پس از گذر از”گنگرج کلا” ما را به “سنگ چال” می رساند که از توابع بخش آمل و دهستان چلاو است. البته در ابتدای این مسیر یک دو راهی وجود دارد که باید راه سمت چپ را انتخاب کرد تا به سنگ چال رسید. تمامی مسیر، حداقل تا سنگ چال و فیل بند آسفالت می باشد. منطقه کوهستانی و ییلاقی است و ویلاسازی گسترده ای در آن انجام شده که محلی ها آن را منتسب به آملی ها و تهرانی های متمول می دانند. انصافاً هم خوب جایی را انتخاب کرده اند دره ای سرسبز در میان کوه های البرز.
برای اینکه از این منطقه به سمت دیوا و بابل برویم دو انتخاب داشتیم. یکی اینکه از سنگ چال مسیر را آغاز کنیم و دیگری از “فیل بند”. با توجه به پرس و جوهایی که از دوستانی که مسیرها رفته بودند داشتیم به این نتیجه رسیدیم که مسیر سنگ چال مسیر زیبا تر و مناسب تری است. مسیر ما از روستای “گت کلا” در چند کیلومتر قبل از سنگ چال آغاز می شد که روستای کوچکی است در دامنه شمالی کوه و بالاتر از سایر آبادی ها. مسیر از جاده تا گت کلا علیرغم چیزی که فکر می کردیم به تازگی آسفالت شده بود و با مینی بوس تا خود گت کلا رفتیم.
شکل 1 – نمای روستای گت کلا از ابتدای مسیر
با اطلاعاتی که از محلی ها گرفتیم فهمیدیم که می توانیم مسیر پیاده روی را از انتهای بالایی روستا شروع کنیم. نکته جالب اینکه باز هم به ما ثابت شد که محلی ها در تخمین مسافت پیاده روی و زمان مورد نیاز برای آن خیلی دست و دلواز برخورد می کنند. پیرمردی که از او درباره مسیر پرسیدیم به ما گفت که در جوانی تا دیوا دو ساعته پیاده می رفته و با پایِ ما 3.5 الی 4 ساعته می توان به آنجا رسید ولی خُب تجربه بلایی سر ما آورده که دیگر به این چیزها خودمان را دلخوش نمی کنیم.
شکل 2 – ابتدای مسیر پیاده روی
از سنگ چال یا همین گت کلا سه مسیر به دیوا وجود دارد که یکی از شرق “چاتمه سر” و دو تای دیگر از غرب آن به دیوا می روند که البته این دو مسیر تنها در ابتدا با هم تفاوت دارند (یکی می رود بالای کوه و از گردنه عبور می کند و دیگری کوه را دور می زند و هر دو در شمالِ کوه به هم می رسند) و ما باز طبق توصیه دوستان در مورد زیبایی مسیر، مسیر غربی را انتخاب کردیم و برای اینکه به گروه فشار کمتری وارد شود تصمیم گرفتیم تا گردنه را دور بزنیم و زیاد ارتفاع نگیریم.
شکل 3 – انتهای گت کلا و ابتدای مسیر پیاده روی
از انتهای روستا وارد مزرعه ای شدیم که در انتهای آن راه پاخورِ مسیر ما مشخص بود و دور تر به کلبه ای در دامنه کوه می رسید. مسیر را تا کلبه ادامه دادیم مناظر بسیار زیبایی در سمت دره به ما رخ می داد که همه از آن لذت می بردیم و تا می توانستیم عکس گرفتیم. به هر حال ابتدای مسیر بود و دوستان هنوز آنقدر خسته نشده بودند که حال و حوصله عکس گرفتن نداشته باشند. در کنار کلبه چشمه ای هم وجود دارد که می توان برای بر داشتن آب از آن استفاده کرد، البته کم آب است.
شکل 4 – در کنار کلبه ابتدای مسیر
تا اینجای مسیر جنگلی ولی تُنُک است و به صورت تراورس در جهت شمال غرب کم کم ارتفاع زیاد می کنیم تا به مرتفع ترین نقطه در طول مسیرمان می رسیم که ارتفاعی در حدود 1730 متر دارد در حالی که ارتفاع گت کلا حدود 1500 متر بود. تا اینجای مسیر حدود یک ساعت و نیم راه آمده ایم و نصف کوه را دور زده ایم. اینجا استراحت می کنیم. در سمت شمال غرب مان منظره زیبایی از دره ها و دشت ها در دور دست نمایان است که موقعیت بسیار خوبی را برای استراحت و آرامش ما مهیا می کند.
شکل 5 – کلبه بعد از استراحت اول
مسیر خود را ادامه می دهیم. مسیر دره ای است در امتداد شرق که ابتدا با شیبی کم و پس از آن با شیبی بسیار تند ارتفاع کم می کند. در ابتدای مسیر کلبه ای وجود دارد که می تواند محل مناسبی برای شب مانی باشد ولی این کار برای ما زود است. بعد از کلبه راه پاخور به سمت راست می رود. این راه را ادامه می دهیم گرچه از مسیری که در GPS داشتیم دور می شود؛ مسیر GPS به ما می گوید که باید به چپ برویم و دامنه را با شیب تند برویم پایین! در ادامه مسیر پاخور چشمه ای هم هست.
شکل 6 – چشمه در ادامه مسیر پاخور
مسیر پاخور را ادامه می دهیم ولی از جلوتر باز به سمت مسیری که در GPS داریم برمی گردیم ولی این مسیر مناسب نیست، شیب تندی دارد و از پاخور هم خبری نیست. کمی ادامه می دهیم ولی بیشتر رفتن به صلاح نیست. در سمت راستمان و روی دامنه کناری کلبه ای دیده می شود که تصمیم می گیریم به سمت آن بریم. مسیر مشکل و لغزنده است و به سختی و در جایی با حمایت طناب خود را به کلبه می رسانیم که در واقع ادامه همان مسیر پاخور قبلی بود.
شکل 7 – عبور با حمایت طناب از مسیر انحرافی به سمت کلبه
تغییر مسیر وقت ما را زیاد گرفته و در حدود ساعت 5 بعد از ظهر است که ناهار را در کنار این کلبه با منظره ای فوق العاده رو به شمال از شهرها و دشت ساحلی خزر دارد صرف می کنیم. همه از منظره و خوردن ناهار لذت می برند به خصوص که تغییر مسیرمان انرژی زیادی از ما گرفته بود. تا ناهارمان تمام شود و کمی استراحت کنیم دیر شده و از آنجایی که معلوم نبود در ادامه مسیر کلبه ای برای شب مانی پیدا کنیم و این کلبه هم در جای مناسب و زیبایی قرار داشت، تصمیم می گیریم شب را همین جا بمانیم با این شرط که دو ساعت استراحت بیشتر امروز را فردا جبران کنیم. در کنار کلبه به بازی دسته جمعی و گپ زدن مشغولیم که کم کم سرد شدن و تاریکی هوا ما را به داخل کلبه می کشاند.
شکل 8 – نزدیکی کلبه شب مانی
این محل حدود 1500 متر ارتفاع دارد و هوا سرد است. کلبه سه بخش دارد که دو تا تمیز و مناسب برای اقامت و یکی دیگر که از آن برای نگهداری احشام استفاده می کنند، غیر قابل استفاده بود. هیزم ها تَرند و در اتاق اولی با سختی فراوان و به کمک دمِ مسیحایی یکی از دوستان آتش روشن می کنیم که همین آتش تا صبح ما را از سرما نجات می دهد. چند نفر از دوستان هم در اتاق بغلی و در چادر می خوابند.
شکل 9 – کلبه شب مانی
صبح و پس از صرف صبحانه ساعت 8 نشده که به راه می افتیم. مسیر پاخور از پایین کلبه به سمت دره می رود. باز هم شیب نسبتاً تند است ولی مسیر پاخور مناسب است. پایین و در ابتدای دره از رودخانه عبور می کنیم و در مسیر رودخانه به راه خود ادامه می دهیم. این قسمت مسیر خیلی راه مشخصی ندارد و تنها در بستر رودخانه راه خود را ادامه می دهیم تا به کلبه ای می رسیم که قرار بود دیشب را در آنجا باشیم. از کلبه قبلی تا اینجا کمتر از یک ساعت و نیم آمده ایم. کلبه در کف دره قرار دارد و بسیار زیبا است اما از منظره شهر خبری نیست.
ادامه مسیر تا خود دیوا دیگر از کف دره و کنار رودخانه عبور می کند و به کرات مجبوریم که از رودخانه عبور کنیم که در اکثر مواقع هم این کار به راحتی صورت می پذیرد. در راه چندین کلبه دیگر هم وجود دارد که همگی خالی از سکنه هستند. مسیر را ادامه می دهیم و پس از طی بیش از 7 کیلومتر به محلی می رسیم که بستر رودخانه باز می شود و رود هم تغییر مسیر می دهد.
شکل 10 – یکی از دفعات عبور از رودخانه
ما در سمت شرق رودخانه هستیم و در سمت غرب آن چند کلبه دیده می شود. در این محل یک چشمه نیز وجود دارد که آب خیلی کمی دارد ولی می توان قمقمه ها را از آن پر کرد. به علت بارندگی هایی که در هفته گذشته در منطقه بوده در بعضی جاهای مسیر مجبوریم گِل نوردی کنیم که این از سرعتمان کم می کند. حتی بعضی جاها بچه ها در گِل می مانند که با کمک بقیه نجات پیدا می کنند و به راهمان ادامه می دهیم. با اینکه در دره هستیم و منظره ی خیلی وسیعی نداریم ولی مناظر رودخانه و درختان اطراف آن به قدری زیبا هستند که حوصله امان سر نرود و از آنها لذت ببریم.
شکل 11 – یکی از جویبارهای مسیر
ناهار را حدود ساعت 3 می خوریم و یک ساعتی معطل می شویم. موقع ناهار یک محلی را می بینیم که سوار بر اسب به سمت بالا و کلبه اش می رود. از او می پرسیم که تا دیوا چقدر راه داریم و او به ما می گوید که اگر تند برویم تا شب به دیوا خواهیم رسید ولی با وضع راه رفتن فعلیمان بعید است برسیم. این موضوع تا حد زیادی روحیه و انگیزه ما را برای ادامه مسیر زیاد می کند چرا که همه دوست داریم شب به دیوا برسیم تا شبانه به تهران برگردیم و به ترافیک فردای جاده برنخوریم. 2 – 3 کیلومتر جلوتر مسیر پاکوب به تدریج از کنار رودخانه جدا می شود و به روی دامنه غربی رودخانه می رود. مسیر را ادامه می دهیم درحالی که از پایین و کنار رودخانه صدای زنگوله گوسفندان و پارس سگ ها به گوش می رسد و این نوید را به ما می دهد که به مقصد نزدیک می شویم. هوا هم رو به تاریکی است در اواخر مسیر از یک پرچینِ نسبتاً بلند رد می شویم و پس از آن و به روی یک تپه می رسم که از اینجا به بعد تا خود دیوا مسیرمان مستقیم به سمت شمال و از روی دامنه است.
شکل 12 – از مناظر زیبای مسیر
پس از چند دقیقه صدای ماشین و موتور از دره به گوشمان می رسد که بسیار خوشحالمان می کند ولی نکته آن جاست که مسیر پاکوب از پایین دره و جاده فاصله زیادی دارد و ارتفاع و شیب اش نیز به پایین زیاد است. لحظات سختی است چرا که خسته ایم، هوا تقریباً تاریک شده، جاده را در کنارمان می بینیم ولی نمی توانیم به آن برسیم. تصمیم بر آن می شود که مسیر را ادامه دهیم تا اگر جای مناسبی پیدا کردیم رو به پایین و به سمت جاده برویم و در غیر این صورت مسیر را ادامه دهیم که قطعاً ما را به خود دیوا خواهد رساند. پس از طی مسافت کمی مسیری مناسب پیدا می شود و خود را به جاده می رسانیم. جاده خاکی است و دیوا را به ییلاقات جنوبی آن می رساند که البته بعداً از محلی ها شنیدیم این جاده قرار بوده تا سنگ چال ادامه پیدا کند ولی به دلایلی متوقف شده. ظاهرا این جاده و رودخانه و ییلاق انتهای آن محلی برای تفریح و خوشگذرانی روستائیان و مردم شهرهای اطراف نیز هست.
متأسفانه در جاده نیسانی عبور نمی کند تا ما را به روستا برساند (بدون شک به جز نیسان، آن هم آبی رنگش، سوار چیز دیگری نمی شویم و وفاداری خود را به نیسان حفظ می کنیم) ولی از شواهد پیدا است که راه زیادی هم تا دیوا نداریم پس پیاده در جاده به راحمان ادامه می دهیم و ساعت کمی از 8 گذشته که به دیوا می رسیم.
روستای دیوا در فاصله حدود 25 کیلومتری جنوب غربی شهر بابل در قسمت کوهپایهای و در حاشیه محور گلوگاه به خشرودپی قرار دارد. از جاده خاکی انتهای روستا وارد روستا شده و پس از 10 – 15 دقیقه به یکی از خیابان های اصلی روستا که آسفالت است می رسیم و در کنار یک مغازه اطراق می کنیم تا مینی بوسِ آقا رسول برسد که انتظارمان کم هم طول نمی کشد. در این فاصله با لطف یکی از اهالی روستا در حیات ایشان مشغول لایروبی خودمان می شویم و چند کیلویی گِل از خودمان جدا می کنیم.
پس از رسیدن مینی بوس برای صرف شام به یکی از رستوران های بابل می رویم و بعد از آن یک سره راهی تهران می شویم. سفر دو روزه ما ساعت 4 صبح 11 شهریورماه 1390، در میدان آریاشهر و روبروی پارک نوشین که مبدأ و مقصد اکثر سفرهای گروه است، به پایان می رسد.
عکس ها از:
– اشکان دانش
– لیلا صدریه
بنیامین قاسمی
کانون گردشگران جوان ایران