گزارش سفر چهارمحال و بختیاری-خرداد 1396
تهران تا شهر کرد
ساعت هفت صبح روز پنج شنبه 11 خرداد آغاز سفر بود. قرار زیر پل گیشا. دو دوست خوب با ماشینهای دو دیفرانسیل شان امکان بهرهمندی ما از سفر را فراهم کرده بودند. مقصد استان چهارمحال و بختیاری.
از پل گیشا تا رسیدن به “مال”(نمیدونم چرا به بازارچه و کاروانسرا های جدیدی میگن مال) جدید التاسیس اتوبان قم (مجموعه پذیرایی- اقامتی مهر و ماه) حدود یک ساعت و نیم در رااه بودیم. بعد از صبحانه مفصلی که در مال فوق الذکر خوردیم (البته که بیشتر بچهها صبحانه با خودشون آورده بودن) نوبت ادامه ماشن سواری شد.
در این بین دوستان سعی میکردن که برای یک بازدید کوتاه از پناهگاه حیات وحش موته هماهنگی لازم رو به عمل بیارن که متاسفانه با عدم همکاری محیط زیست استان اصفهان مقدور نشد! (از قبل هم سعی شده بود با نامه نگاری و حتی مراجعه حضوری به اداره اصفهان اجازه بازدید نصف روزه گرفته شود)
(برای من جای سوال است که چرا مناطق حفاظتی با رعایت اصول ایمنی به روی توریست باز نمیشه!)
این بود که از اتوبان به سمت اصفهان راهی شدیم. حوالی کاشان ماشینها گشنشون شد.
پس از استراحتی کوتاه دوباره وارد جاده شدیم و از مسیر تیران شهرکرد به سمت مقصد ادامه دادیم.
ناهار را در نزدیکی سامان و زیر یک درخت توت خوردیم و در سایه آن نیم ساعتی استراحت کردیم.
در شهرکرد دوباره بنزین زدیم و جایتان خالی نباشد هنگام خروج از پمپ بنزین قهوهای خوردیم بسیار تلخ (حتی من قهوهخور هم به زور از پسش برآمدم) قهوه را درون ظرف برنجی زیبایی روی ذغال عمل آورده بودند.
مقصد بعدی قبرستان بزلر هفشجان بود قبرستانی که به داشتن شیرسنگی از زمان صفوی معروف است. متاسفانه دیگر هیچ شیرسنگی در قبرستان نبود و تنها چهار شیر را کمی پاییتر از قبرستان جلوی پارک نصب کرده بودند.
اما قبرستان پر بود از تاریخ و سنگ قبرهایی از ساده تا بسیار مجلل. ساعتی را در قبرستان گذراندیم و سری هم به شیرهای سنگی پارک زدیم.
از هفشهجان به شهرکرد برگشتیم و شادی پیشنهاد کرد که از قلعه چالشتر دیدن کنیم. قلعه یا بهتر است بگوییم امارت اربابی در شهرکرد واقع شده.
این بنا منزل احمد خان و محمود خان چالشتری به همت پدرشان خدا رحم چالشتری فرزند محمدرضاخان در اواخر دوران قاجاریه ساخته شد. از تاریخ حک شده بر روی سر ستونهای این بنا استنباط میشود که بنا تقریباً در تاریخ ۱۳۲۳ ه. ق به اتمام رسیده است. این قلعه شامل قسمتهای سر درب، هشتی، اندرونی، بیرونی، حمام واصطبل و دیگر قسمتها است. این بنا در دو قسمت ساخته شده که وسعت آن تقریباً ۱۲۰۰۰ متر مربع است که به شکل و هنر ایرانی در دوران فاجاری ساخته شده است. بنای شمالی تا دهه هفتاد ه. ش مورد استفاده قرار میگرفته درصورتی که بنای جنوبی حدوداً نود درصد تخریب شده بود که با همت مهندسان و مرمتگران این بنا برپا شده است. روبروی در ورودی هم یک قفل بزرگ روی پایه خودنمایی میکرد. به گفته مسئول میراث که محبت کرده بود و با پیگیری همسفران در خارج از ساعت بازدید، محوطه را برای ما گشوده بود در منطقه چالشتر هنر قفلسازی از هنر های قدیمی و پرآوازه ست.
پس از بازدید از قلعه به سمت منطقه حفاظت شده قیصری روان شدیم.
برای رسیدن به محیط بانی صمصامی در منطقه قیصری باید از شهرکرد به سمت کوهرنگ میرفتیم، پانزده کیلومتر مانده به چلگرد راهی آسفالته و کوهستانی از راه اصلی جدا میشد از سر جاده کوهرنگ تا محیط بانی حدود یک و نیم ساعت راه بود.
با توجه به تاریکی جاده و ناآشنا بودن ما به مسیر نزدیک به دوساعت طول کشید تا به محیطبانی برسیم.
در محط بانی صمصامی برای اولین بار بود که مارا در مهمانسرا نپذیرفتند! (باز هم همان سوال قبلی برای من باقی مانده، بازهم از قبل سعی شده بود برای شبمانی اجازه کسب شود که اجازه نداده بودند)
شب را در کنار محیط بانی کمپ کردیم.
منطقه حفاظت شده قیصری
منطقه حفاظت شده قیصری با وسعتی بالغ بر 10 هزار هکتار به عنوان یکی از ذخیرهگاههای زیستی جانوری و گیاهی ارزشمند کشور است. منبع اصلی تأمین آب این منطقه رودخانه شهریاری (آب کوهرنگ) است که با طول تقریبی 15 کیلومتر، منطقه را به دو قسمت تقسیم میکند. وضعیت توپوگرافی و کوهستانی منطقه سبب ایجاد تنوع زیستی گیاهی و جانوری ارزشمندی در منطقه شده و گلههای کل و بز، پرندگان و آبزیان زیادی را در خود جای داده است.
صبح تقریبا زود به همراه سه محیطبان عزیز و با راهنمایی یکی از محیطبانهای بازنشسته و قدیمی منطقه به سمت قله قیصری حرکت کردیم این قله حدود 3200متر ارتفاع دارد.
بخشی از مسیر را از جادهای خاکی به سمت قله رفتیم در اطراف جاده عشایر در میان بوته های سرسبز گون مستقر شده بودند.
سه ماشین غرش کنان در میان خاک پیش میرفتند.
منظره اطراف خیرهکننده بود قله زردکوه مدام خودنمایی میکرد.
پس از ساعتی پیادهروی به چشمه رسیدیم آقای ملکی ( از محیطبانهای فرز منطقه) زودتر از ما به چشمه رسیده بود و بساط چای را آماده کرد.
پس از صرف صبحانه به بالای درهای در ارتفاع 3018 متری رسیدیم روبرویمان منظره دیواره قله بود.
محیطبانها با صبر بسیار در میان صخرهها کل و بزها را پبدا میکردند و به ما نشان میدادند. بالاخره بعد از حدود یک ساعت همه ما یا تقریبا همه ما حداقل یک کل یا بز دیده بودیم. واقعا که این حیوانات خود را به خوبی استتار می کنند.
در راه برگشت یک بوته سوخته روی زمین دیدم آقای قنبری توضیح داد که مسبب سوختن بوته را حدود 500 هزار تومان جریمه کردهاند.
به ماشینها که رسیدیم یک هندوانه رسیده انتظارمان را میکشید.
حرکت به سمت کوهرنگ
به جاده اصلی که رسیدیم از میزبانهامون خداحافظی کردیم و به سمت چلگرد روان شدیم. چلگرد مرکز شهرستان کوهرنگ است.
شنیده بودیم که در نزدیکی آبشار شیخ علی خان یک کمپ عشایری وجود دارد. بنا بود که برای ناهار آنجا برویم.
متاسفانه کمپ مورد نظر از هر امکانی بی بهره بود. حتی آب جوش ، دوغ یا قاشق آنجا پیدا نمیشد. سرویس بهداشتی هم قطعا بهداشتی نبود!
غذا را هم از بیرون با آژانس آوردند. خلاصه که جای عجیبی بود که بهتر است ببینید. یا اگر دیدید به روی خودتان نیاورید.
پس از صرف غذا و استراحتی کوتاه به سمت چشمه دیمه رفتیم. چشمه دیمه در نزدیکی چلگرد و ابتدای جاده چادگان قرار دارد. چشمه بسیار دیدنی و جذاب بود و اطرافش شلوغ و کمی کثیف.
این چشمه یکی از سرشاخههای زایندهرود است و ۸۴اُمین اثر طبیعی ملی است که توسط سازمان میراث فرهنگی در ۲۵ آبان ۱۳۸۸ در فهرست میراث طبیعی ایران قرار گرفته.
در راه برگشت توقف کوتاهی داشتیم درکنار کانال انتقال آب کوهرنگ یا همان تونل معروف.
روستای سر آقا سید
روستا در 30 کیلومتری شمال شرق چلگرد قرار دارد. ما حدود ساعت 6 وارد جاده خاکی شدیم این جاده از آبشار شیخ علی خان در کنار ارتفاعات زرد کوه و در ارتفاع 2300 تا 3100 متر از سطح دریا به سمت روستا میرود. جاده تا سر دوراهی سرآقاسید یک شوسه خوب و خوش منظره است. در میان راه در کنار یکی از یخچال های دنا ایستادیم از تماشای منظره لذت بردیم. در اطراف جاده هر از گاهی سیاه چادری میدیدیم.
هوا تقریبا تاریک شده بود که به دو راهی رسیدیم سمت چپ به سمت مقصد میرفت از اینجا به بعد جاده چندان تعریفی نداشت. سرازیری تند و پر از دست انداز.
به روستا که رسیدیم میزبان به استقبالمان آمد. آقا اسماعیل که خانه شخصیاش را به مسافرخانه تبدیل کرده بسیار خوش برخورد و دوست داشتنی و مردم دار است.
از آنجا که روستا به صورت پله کانی و در دامنه کوه ساخته شده امکان ورود ماشین به ده وجود ندارد. مدرسه، مخابرات و خانه بهداشت هم در ورودی ده قرار دارند.
ماشینها را جلوی مدرسه پارک کردیم و به دنبال راهنمایمان در کوچهها و دالانهای ده به سمت اقامتگاهمان روانه شدیم.
از چیزهای جالب روستا دستشویی عمومی آن بود. چون تنها در یکی دو نقطه ده امکان ساخت دستشویی وجود داشت.
خانه اسماعیل بالای خانه پدرش بنا شده و دو اتاق 20 متری دارد که روی هم هستند.
اسماعیل اتاق بالا را به میهمان اختصاص داده بود، با کمترین تغییر و همین بکر بودن اتاق خیلی برای ما جذاب بود.
لختی پس از رسیدنمان روی پشتبام خانۀ پدر برایمان سفره انداختند. غذا آش قارچ محلی بود و کباب بز که بسیار چسبید.
صبح که بیدارشدیم منظره روستا به ما سلام کرد.
در روستا همه مشغول بودند به خشک کردن سبزی و ریسیدن نخ و انبار کردن علوفه.
صبحانه که املتی بود با سبزی کوهی خوردیم و به سمت آبشار “اوستونه” حرکت کردیم . از ده تا آبشار کمتر از دو ساعت راه بود. وارد مسیر که شدیم اولین چیزی که به چشم میآمد کثیفی وصف ناپذیر روستا بود.
از روستا که خارج شدیم اوضاع کمی بهتر شد. گو اینکه هنوز در حاشیه راه و رودخانه زباله دیده میشد.
در راه آبشار مسیر پله کانی بود که میگفتند قدمتش به زمان هخامنشی برمیگردد.
در طول راه بارها مجبور شدیم برای راه دادن به کاروانهایی که سبزی کوهی به ده میآوردند، توقف کنیم. هر کاروان بیش از ده خر داشت و سه چهار ساربان.
آبشار بیار زیبا بود و خنک، پایی به آب زدیم و برگشتیم به روستا
همسر و مادر آقا اسماعیل آبگوشت خاصی برایمان تدارک دیده بودند. آب بود و گوشت بز و دانه انار و ادویه. این همان غذای قدیمی ایران است پیش از ورود سیب زمینی و گوجه فرنگی.
بعد از ظهر برای اجرای برنامه کتاب در کوله به مدرسه رفتیم. (کتابهای کتابخانه در دفتر مدرسه بدون نظمی روی زمین و روی میزها پراکنده بودند، علت؛ قفس کتابخانه نداشتند) کتابها تحویل دو تا از دانشآموزان و آقا اسماعیل (که سرایدار مدرسه هم هست) شد.
و بعد از آن با هماهنگی آقا اسماعیل به خانه یکی از روستاییان رفتیم که کارگاه چوقا بافی داشت.
چوقا یا چوخا بالاپوش مردان و عشایر لر بختیاری در جنوب غرب ایران است که همواره دارای آستین کوتاه است. این پوشش در بین مردم شهرنشین این قوم نیز در مراسم گوناگون رواج دارد و بهدست زنان بختیاری از موی گوسفند بافته میشود.
این پوشش فقط مخصوص مردان است. مردان در تابستان در زیر چوقا، پیراهن و در زمستان کُت میپوشند.
صبح زود روز بعد تعدادی از همسفران برای بازدید از چشمه نمکی و حوضچههای آن در نزدیکی روستا رفتند (حوضچهها برای نظافت خالی از آب بودند). پس از صرف صبحانه روستا را به سمت چلگرد ترک کردیم و از آنجا روانه اصفهان شدیم.
مسعود حاج جعفری – mas_hjz@yahoo.com
کانون گردشگران جوان ایران
www.kanoonirangardan.ir/
سپاسگزار آقا مسعود خیلی به دلم نشست گزارشت، چه جاهای خوبی رفتید و چه چیزایی دیدید…