سفر به کنیا- Campaign 52
در اوایل نوامبر ۲۰۲۳ یکی از همکاران جراح، به من پیشنهاد داد تا گروه آنها را در سفر به کشور کنیا همراهی کنم. این سفر در قالب یک تیم پزشکی بین المللی تحت عنوان Campaign 52 قرار بود انجام شود. هدف از این سفر انجام حداقل ۵۲ عمل جراحی با تمرکز بر فیستولهای مقعدی-تناسلی بود.
تاریخ سفر ۱۳ تا ۲۳ آوریل ۲۰۲۴ تعیین شد. قرار شد تا با کمک روابطی که داریم مقداری از لوازم مصرفی را تهیه کنیم و با خود به کنیا ببریم.
بعد از چند جلسه آنلاین با اعضا گروه آشنا شدیم و هماهنگیهای لازم برای سفر انجام شد. گروه مشتمل بر ۵ جراح کولورکتال، ۲ جراح زنان و زایمان، ۲ متخصص بیهوشی و ۴ دانشجو بود. همچنین تیم بسیار با تجربه ای در کنیا، گروه ما را یاری می کرد. اعمال جراحی قرار بود در بیمارستانی در شهر Eldoret در ۳۰۰ کیلومتری شمال غربی نایروبی انجام شود. این مرکز درمانی،یکی از مهمترین بیمارستانهایی است که بیماران را به صورت رایگان پذیرش می کند و علاوه بر آن یکی از مراکز آموزشی برای جراحی های فیستول در قاره آفریقا است که به صورت گردشی پذیرای دوره های فوق تخصصی می باشد.
گزارش سفر:
سفر ما در نخستین ساعات شنبه 13 آوریل 2023 از فرودگاه دبی به مقصد نایروبی پایتخت کشور کنیا شروع شد. بنا به دلایل ناشناخته پرواز ما با حدود سه ساعت تاخیر انجام شد و پس از پنج ساعت در ساعت 7:30 به فرودگاه بین المللی جومو کنیاتا وارد شدیم.
فردی با کاغذی که اسم ما روی آن نوشته شده بود منتظر ما بود و به سرعت ما را به سمت محل تحویل بار هدایت کرد. بارها را گرفتیم و با ارایه نامه ای که از طرف بیمارستان قبلا برای اداره گمرک کنیا فرستاده شده بود توانستیم به سرعت و بدون مزاحمت از ترمینال بین المللی خارج شویم و به سمت سالن پروازهای داخلی برویم. متاسفانه وقتی رسیدیم کانتر بسته شده بود و ما پرواز را از دست دادیم. با ارائه مستندات مبنی بر اینکه دلیل از دست دادن پرواز، به تاخیر پرواز بین المللی برمیگردد توانستیم با حدود 10 دلار جریمه، بلیت پرواز بعدی که در ساعت 12 ظهر انجام می شد را بخریم.
فرصت کافی داشتیم تا در رستوران فرودگاه خودمان را به چای و قهوه دعوت کنیم. کمی بعد دو نفر دیگر از اعضای گروه که از آمریکا آمده بودند به ما پیوستند و جملگی در ساعت 12 ظهر به سمت شهر Eldoret پرواز کردیم. هواپیمای ملخی و کوچک ما که در ارتفاع نسبتا پایین پرواز می کرد این شانس را به ما داد تا از مناظر بسیار زیبا در طول مسیر لذت ببریم.
کمتر از یک ساعت بعد در فرودگاه الدورت به زمین نشستیم. چند نفر از افرادی که قبلا از طریق ویدیو چت با آنها آشنا شده بودیم در خارج فرودگاه منتظر ما بودند. مستقیما به سمت هتل به راه افتادیم ولی قبل از رسیدن به هتل برای تهیه سیم کارت تلفن به مرکز شهر رفتیم. چون روز شنبه بود بیشتر ادارات و مغازه ها فقط تا ساعت 12 کار می کردند و در این قضیه فروشگاه فروش سیم کارت مستثنی نبود. خوشبختانه یکی از افرادی که با ما بود چند نفر را در بیرون فروشگاه پیدا کرد که سیمکارت می فروختند و با کمک تبلت که همراهشان بود آن را رجیستر می کردند ولی برای نمی توانستند آن را شارژ کنند و این کار می بایست توسط سیستم دیگری انجام می شد. به هر حال کار خرید و شارژ سیمکارت انجام شد و همگی به هتل Boma که محل اقامت 10 روز آینده ما بود، رفتیم.
یکشنبه 15 آوریل:
طبق برنامه ریزی انجام شده، در ساعت 4 صبح با سه دستگاه ون مخصوص به سمت پارک ملی Nakuru حرکت کردیم و در ساعت 8:30 به در ورودی پارک رسیدیم.
درست در مجاور در ورودی، کارگاه و فروشگاه مجسمه های چوبی و سنگی قرار دارد. فروشگاه بزرگ است و کارگاه در حیاط آن قرار دارد. کارگرها مشغول خلق مجسمه های چوبی به سبک آفریقای شرقی هستند. خرید از این فروشگاه این مزیت را دارد که به شما اطمینان می دهد، اجناس ساخته کشور چین نیستند! البته در نظر داشته باشید که مثل بسیاری از کشورهای آفریقایی، چانه زدن حرف اول را در این تجارت می زند. توصیه من به شما خواننده گرامی این است که طوری چانه بزنید که نهایتا جنس را با نصف قیمت پیشنهادی صاحب مغازه بخرید.
پارک ملی دریاچه ناکورو یکی از پربازدیدترین پارکهای ملی کنیا است. این پارک در لیست میراث جهانی ثبت شده است. هرچند وسعت این پارک خیلی زیاد نیست ولی از نظر تعداد گونه های جانوری بسیار غنی است. آب دریاچه ناکورو کمی قلیایی است و به همین دلیل محیط بسیار مناسبی برای رشد گونه ای جلبک است که غذای اصلی فلامینگوهای دریاچه است و رنگ دریاچه را هم به رنگ صورتی در آورده است. گردش در داخل این پارک با پرداخت 60 دلار امکان پذیر است. بیشتر مسیر در اطراف دریاچه است. ما در مدتی که در داخل این پارک بودیم توانستیم گونه هایی از غزال، بوفالو، واترباک، گراز آفریقایی، کرگدن سفید، اسب آبی، زرافه، گورخر، بابون، چند گونه میمون و انواع متعددی از پرندگان را مشاهده کنیم.
ناهار را در اقامتگاه Sarova داخل پارک صرف کردیم و قبل از تاریک شدن هوا به سمت الدورت راه افتادیم.
یکی از جذابیتهای جاده اصلی الدورت به نایروبی، عبور از خط استوا است که با تابلو ویژه ای علامتگذاری شده است و بیشتر توریستها برای عکاسی در کنار آن توقف می کنند.
دوشنبه 16 آوریل:
بیمارستان Gynocare Women’s & Fistula Hospital در حومه شهر الدورت و منطقه ای به نام Huruma قرار دارد. برای رسیدن به این بیمارستان می بایست از سر جاده اصلی، بیش از یک کیلومتر را در جاده خاکی و بسیار ناهموار طی کرد.
در تاریخچه این بیمارستان آمده است که:” بیمارستان زنان و فیستول Gynocare در سال 2009 پس از فراخوان دکتر هیلاری مابیا برای رسیدگی به وضعیت نگران کننده ای که در آن یک بیمار 19 ماهه توسط یک فرد ناشناس مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود، تأسیس شد. در ابتدا این مرکز به عنوان یک کلینیک سرپایی شروع به کار کرد اما درهای خود را به روی جراحی فیستول در 19 ژوئن 2011 باز کرد. موارد فیستول تمرکز اصلی بیمارستان می باشد. با کمک سازمان های دیگر، آموزش فیستول و درمان آن به زنان با توجه به اینکه این جراحی ها به صورت رایگان انجام می شود، به طور گسترده ای گسترش یافته است. این بیمارستان یک مرکز ارجاع در جراحی های فیستول در کنیا است که برای جراح ها و متخصصین زنان دوره های آموزشی برگزار می کند. در این مرکز موارد بسیار پیچیده ای از فیستولهای واژن به روده- فیستول مثانه به واژن- فیستول کانال تناسلی به بیرون پوست تحت عمل جراحی و مراقبت قرار می گیرد.“
وقتی به بیمارستان رسیدیم با استقبال کارکنان و بیماران مواجه شدیم. خوشامدگویی به صورت سنتی با آویختن حلقه ای از گیاهان سبز شروع شد. سپس با رقص و موزیک آفریقایی ادامه یافت. در قسمتی از برنامه به هر کدام از مهمانها مقداری شیر داده شد تا بنوشند. مراسم با خوشامدگویی رسمی از طرف رییس مرکز درمانی و نماینده دولت ادامه یافت و پس از مراسم دعا از مهمانها خواسته شد تا خودشان را معرفی کنند. تعداد زیادی از بیماران که قرار بود در روزهای آینده تحت عمل جراحی قرار گیرند در این مراسم حاضر بودند. برخی از آنها از نقاط بسیار دورافتاده کشور به این بیمارستان آمده بودند.
بعد از برگزاری مراسم در سالن کنفرانس بیمارستان حاضر شدیم و از قسمتهای مختلف بیمارستان بازدید کردیم. در هنگام بازدید از بیمارستان متوجه شدیم که اگر بیماری به هر دلیل نیاز به نوار قلب داشته باشد می بایست توسط آمبولانس به بیمارستان دیگری منتقل شود چون این مرکز فاقد یک دستگاه بسیار ساده برای انجام نوار قلب بود. همینجا بود که با موافقت دوستان تصمیم گرفتیم تا یک دستگاه نوار قلب تهیه و به بیمارستان اهدا کنیم. بلافاصله مبلغ لازم که معادل ۱۲۵۰دلار آمریکا بود، پرداخت شد و دستگاه دو روز بعد وارد بیمارستان شد و بدین ترتیب در رفت و آمد بیماران و هزینه های بیمارستان صرفه جویی قابل توجهی صورت گرفت.
قبل از شام مراسم جالبی با حضور گروهی که با لباسهای بومی حضور داشتند و رقص محلی را به خوبی اجرا می کردند برگزار شد.
سه شنبه ۱۷ آوریل:
قبل از صبحانه و درست در زمان طلوع آفتاب با چند نفر از اعضا گروه حدود نیم ساعت در خیابانهای اطراف هتل دویدیم. در همین مدت کوتاه با افراد زیادی مواجه شدیم که در حال دویدن بودند. شهر الدورت در کنیا به شهر قهرمانان مشهور است چون تمامی دوندگان مسافتهای طولانی کنیا در این شهر اقامت دارند. ارتفاع این شهر از سطح دریا ۲۲۰۰ متر است و زندگی در این ارتفاع به ورزشکاران این امکان را می دهد که از لحاظ فیزیولوژی رزرو قلبی-ریوی خوبی برای مسابقه های جهانی داشته باشند. همانطور که میدانید معروف ترین دونده های استقامت جهان از کشور کنیا هستند که بعدا درباره آن صحبت خواهم کرد.
هتل ما در یکی از بهترین مناطق شهر الدورت بود. هنگامی که در اطراف هتل مشغول دویدن بودم، متوجه شدم که روی دیوار اکثر خانه ها سیم خاردار و سیم برق دار کشیده شده است و این نشانه این بود که احتمالا امنیت کافی وجود ندارد.
به ما گفته شد که قبل از اینکه به بیمارستان برویم، قرار ملاقاتی با استاندار منطقه که از نظر رده بندی اداری بعد از رییس جمهور قرار دارد، ترتیب داده شده است. پس از اینکه حداقل نیم ساعت در اتاق کنفرانس استانداری منتظر ماندیم، استاندار با چندین نفر دیگر مشرف شدند. از ما خواسته شد که خودمان را معرفی کنیم. سپس رییس اداره بهداشت و درمان دلیل حضور ما را در شهرشان توضیح داد. استاندار از ما تشکر کرد و ابراز تمایل کرد که قبل از ترک کنیا یکبار دیگر او را ببینیم. ما درباره راه بسیار ناهموار بیمارستان با او صحبت کردیم و همانجا به ما قول داد که به سرعت به آن رسیدگی کند. سپس یک عکس یادگاری گرفتیم و به بیمارستان رفتیم.
تصمیم ندارم که درباره انواع عملهای جراحی انجام شده صحبت کنم. همین موضوع را یادآور می شوم که در هفت روز آینده ۹۰ عمل جراحی توسط تیم جراحی کمپین ۵۲ انجام شد.
استاندار در روز بعد به قول خود عمل کرد و جاده منتهی به بیمارستان را مسطح کرد.
در یکی از روزهایی که مشغول کار بودیم به ما خبر دادند که قهرمان ملی کشور کنیا به بیمارستان آمده تا با تیم ما ملاقات کند و بابت کاری که ما برای این بیماران انجام می دهیم از ما تشکر کند. ما با انسان سیه چرده لاغر و با قد 167 مواجه شدیم. انسان بسیار خوش خلقی بود وقتی از او پرسیدم روزانه چند کیلومتر می دوی ؟ گفت: 30 کیلومتر! بعدا متوجه شدم که او بنیاد کیپچوگه را برای ساخت مهدکودک و کتابخانه تاسیس کرده است.
در اینجا خلاصه ای از تاریخچه ورزشی او را از ویکیپدیا فارسی می آورم:
“الیود کیپچوگه Eliud Kipchoge – زادهٔ ۵ نوامبر ۱۹۸۴- او یک دونده ماراتن، دونده دو استقامت، و ورزشکار دو و میدانی اهل کنیا است. وی در مسابقات کشوری و بینالمللی در مجموع برندهٔ 14 مدال طلا، 4 مدال نقره، ۲ مدال برنز شدهاست. این دونده کنیایی توانست سریعترین ماراتن تاریخ معاصر را به نام خودش ثبت کند. او صاحب مدال طلای ماراتن در المپیک ۲۰۱۶ ریو و المپیک ۲۰۲۰ توکیو است. او همچنین اولین شخصی است که موفق شده مسافت کامل دوی ماراتن را در کمتر از ۲ ساعت بدود. در اکتبر ۲۰۱۹ کیپچوگه مسافت ۴۲ کیلومتر و ۱۹۵ متر را در یک ساعت و ۵۹ دقیقه و ۴۰ ثانیه دوید. اما چون این رکورد در یک رقابت ثبت نشده بود، بهعنوان رکورد جهانی محسوب نشد.”
دوشنبه 22 آوریل:
طبق برنامه ریزی انجام شده، اعمال جراحی تا ساعت 2 بعدازظهر به پایان رسید. قرار بود تا در ساعت 4 مراسم اختتامیه انجام شود. در زمان باقی مانده با تعدادی از همکاران تصمیم گرفتیم تا در روستای مجاور بیمارستان گردش کنیم.
در روزهایی که در بیمارستان مشغول کار بودم همواره پرندگان متنوع و زیبای این منطقه نظر من را جلب کرده بود و به همین سبب دوربین دوچشمی خودم را برای مشاهده بهتر این پرندگان به بیمارستان آورده بودم.
از اولین روز کاری، تعدادی کودک که در روستا و حول و حوش یک تیر چراغ برق بازی عجیبی می کردند، نظر من را جلب کرده بود. بنابراین تصمیم گرفتم تا سر از بازی آنها درآورم.
هنگامی که به کنار تیر رسیدم، متوجه شدم که کودکان به نوبت به یک بطری پلاستیکی که تا یک سوم آن شن ریخته اند و با یک نخ کلفت به تیر متصل است ضربه می زنند. هدف این است که افراد به موقع به بطری ضربه بزنند طوری که بطری به سایر بازیکنان برخورد کند. از طرف دیگر سایر بازیکنان می بایست به موقع جا خالی می دادند تا از ضربات دردآور بطری در امان باشند. ابتدا فکر کردم که بازی ساده ای است و از آنها خواستم تا من را هم بازی بدهند. طولی نکشید تا چند ضربه دردناک بطری را حس کردم و از طرفی در ضربه زدن به بطری در حال حرکت بسیار ضعیف بودم. اینجا بود که به جذابیت این بازی پی بردم.
در روستا علاوه بر کودکان تعدادی از افراد محلی با شغلهای مختلف از قبیل میوه فروشی، بقالی، قصابی، کفاشی و … را ملاقات کردیم. تجربه به من نشان داده که آنان، افرادی بسیار مهربانند و دوست دارند تا به شما کمک کنند ولی اگر احساس کنند که نگرش شما به آنان شبیه یک سفید پوست استعمارگر است، آنگاه شرایط عوض خواهد شد و شما با یک انسان پرخاشگر روبرو می شوید.
از تجربه های دیگر، ملاقات یک کشاورز در زمین کشاورزی بود. این مرد مشغول وجین مزرعه ذرت بود. از او پرسیدم که قیمت زمین او چقدر است؟ گفت که چون این زمین کشاورزی در داخل روستا قرار دارد نسبت به زمینهای دیگر با ارزشتر است. مساحت آن حدود یک هکتار است و بیش از 15 میلیون شیلینگ کنیا می ارزد. با یک حساب سرانگشتی تقریبا متری 11.5 دلار آمریکا برایش قیمت گذاشته بود.
در ادامه مسیر دو پسربچه را دیدم که مشغول بازی فوتبال با یک توپ دست ساز از جنس پارچه، نخ و بندهای پلاستیکی بودند.
کمی جلوتر زنی را به همراه بچه اش دیدم که از روی زمین موریانه جمع می کرد. به من گفت که اینها را برای تهیه غذا استفاده می کند و منبع خوبی برای پروتئین می باشد.
یکی از شغلهای بسیار معمول که در سر هر چهارراه یافت می شود، موتورسیکلت سوارانی است که به مسافرکشی اشتغال دارند. در یکی از روزهایی که برای سوختگیری اتومبیل در یک جایگاه سوخت ایستاده بودیم. یکی از همین موتورسواران آمد و فقط نیم لیتر بنزین زد. بسیار تعجب کردم و از راننده خودمان پرسیدم که مگر قیمت بنزین چقدر است که موتورسوار باک بنزینش را پر نکرد؟! او گفت که بسیاری از این موتورها اجاره ای است و احتمالا موتورسواری که ما دیده ایم تصمیم داشته تا موتور را به صاحبش پس بدهد و نمی خواسته که پول بیشتری صرف بنزین بکند!
بعد از دو ساعت پرسه زدن در روستا به بیمارستان بازگشتم. مراسمی برای اختتامیه و تشکر از همه کارکنان بیمارستان که چند برابر ساعت نرمال کاری خود زمان در بیمارستان گذاشته بودند برگزار شد.
سپس به هتل رفتیم و خودمان را برای مراسم شام که در یک رستوران برگزار می شد آماده کردیم.
سه شنبه 23 آوریل:
طبق برنامه می بایست ساعت 7:30 به سمت نایروبی پرواز کنم. به راننده هتل گفتم تا ساعت 6 صبح من را به فرودگاه ببرد. ساعت 6:05 سوار اتومبیل شدم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم. هنوز کمی از هتل دور نشده بودیم که متوجه شدم تمام چراغ های خطر اتومبیل روشن است. چند دقیقه بعد وارد یک پمپ بنزین شد و من خوشحال شدم که حداقل به علت تمام شدن بنزین در میان راه متوقف نخواهیم شد. اما او فقط به تنظیم باد تایرهای اتومبیل اکتفا کرد و اعتنایی به چراغ کمبود بنزین نکرد.
ساعت 6:30 به فرودگاه کوچک الدورت رسیدم. به سرعت بار خود را تحویل دادم و منتظر ماندم تا سوار بر هواپیمای ملخی شوم. خوشبختانه جای بسیار خوبی در کنار پنجره داشتم و کل مسیر را از مشاهده مناظر زیبا لذت بردم.
ساعت 8:30 در فرودگاه نایروبی فرود آمدم. کمی بعد اشکان که مدتی است ساکن نایروبی است به سراغ من آمد و چند ساعت را با هم در شهر نایروبی گردش کردیم. نایروبی مثل بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا محله های خوب و بد دارد. اشکان تصمیم گرفت تا بیشتر محله های خوب شهر را به من نشان دهد. ابتدا به مرکز شهر و بعد برای کمی خرید سوغاتی به یکی از مراکز فروشگاهی شهر رفتیم. ناهار را در یکی از مالهای زیبای شهر صرف کردیم.
پارک ملی نایروبی در مجاور فرودگاه واقع شده است. گاهی مسافرانی که به سمت فرودگاه می روند می توانند گله های گورخر سرگردان در پارک را مشاهده کنند.
ساعت 2:30 به فرودگاه برگشتم تا به پرواز ساعت 5:20 دبی برسم.
افشین ایران پور
کانون گردشگران جوان ایران