خانه / گزارش سفر به سایر کشورها / سال 1403 / سفر به فرارود : تاجیکستان و از بکستان
سفر به فرارود : تاجیکستان و از بکستان

سفر به فرارود : تاجیکستان و از بکستان

بخش دوم  ازبکستان

سمرقند

 سمرقند و بادامستان هایش

بخارا و

سوسن های سرخ در اهتزاز،

و آمودریا و شن زارهای زرد فام

اینک، بازرگانان موقر با دستارهایی سپید

رهسپارند…….

                                 ” اسکاروایلد “

    از زمانی که من کلمه سمرقند را شنیدم، بدنبالش لفظ بخارا آمده است و بعد ها همه فهمیدیم که، این همنشینی بخاطر مجاورت این دو شهر نبوده ، بلکه بخاطر مشابهت هایشون با هم بوده، و از دید جفرافیایی روان بودن دو رود مهم از کنار هردو نیز خالی از علت نمیباشد. فاصله مکانی این دو شهر از هم 240 کیلومتر بوده است، اما قرابت ها بر اثر وجود فرهنگ، زبان، قومیت، از یکطرف و البته به علت، اختلاف بیشتر این موارد با شهر های مجاور دیگر بوده است.

             برای ورود به شهر سمرقند از کشور تاجیکستان، بدلیل وجود این شهر در ازبکستان نیاز به روادید است که در تهران تهیه شده است، و بطور اینترنتی هم میتوان دریافت نمود ،البته تور ها و از جمله تور ما با ارسال تصویر گذرنامه و پرداخت مبلغ 60 دلار گذرنامه را تهیه کرد.

            گروه ما پس از بازدید آرامگاه رودکی و بازار پنجکنت به مرز رسید و در ساختمان معمولی مرزی، گذرنامه ها را برای مهر خروج و سپس مهر ورود آماده کردیم و البته با مشکل عدم مهر خوردن دو نفر از دوستان ما در ورودی تاجیکستان، امکان خروج مهیا نبود. و البته هیچ بهانه از طرف دوستان ما مورد قبول قرار نگرفت و نهایتا با پرداخت 50 دلار ( شما فکر کنید جریمه) مهر زده و غائله خاتمه و از مرز خارج و به ازبکستان وارد شدیم. توسط ماشین ون 12 نفره ای که لیدر گروه ( آقای عبدالرحمان دانشجوی دوره دکترا ) برای ما ایاب و ذهاب چند روزه ما در نظر گرفته بود، به محل اقامت ما در بولوار دانشگاه سمرقند رهسپار شدیم.

 

       خیابان زیبا و پر از درخت های قدیمی چنار و البته بسیار عریض ( بیش از 130 متر) که با زیر ساخت های دولت اتحاد جماهیر شوروی بنیان گذاشته شده است، خود نمائی میکند و برای پیاده روی های شبانه مناسب و ساختمای جالب قدیم و جدیدی نیز در دو بر آن در سالهای اخیر ساخته شده است.

 آرامگاه امیر تیمور گورکانی

           برای مردم تاجیکستان امیر تیمور مظهر تولد این کشور است و آنچه که ما در تاریخ می خوانیم، رد پای تیمور لنگ از چین است تا مصر و هر آنچه که رقم زد    …………..

       بطوریکه خودش آرامگاهش را بنیان گذاشت و حکومت های وقت تا بدینجا به او مانند یک قهرمان ملی مینگرند و آرامگاهش بدل به مهمترین و پر جاذبه ترین نقاط شهر برای ورود توریست ها رقم زده شده است. بنا میتواند برند باشد ، توریست را به خود جذب کند و اما باید دید این توریست بطور مفهومی با عملکرد صاحب آرامگاه آشنا میشود و یا مانند بسیاری از هموطنان ما که نمی دانند پوریای ولی کیست و از کجا ظهور کرده است .همینجا بگویم که از لحاظ ساختار بنا ، مشابهت های زیادی بین بناهای این منطقه با بنا های کشورمان وجود دارد و آن هم بعلت فرهنگ و زبان مشترک است. حجم بنا ، ساختار فیزیکی ، رویه ها ، جنس مصالح و نحوه اجرای بنا ها خود، شاهدی است بر این مدعا.

          فضای داخلی بنای آرامگاه و مصالحی ( مصالح بکار رفته در سقف از تکنیک پاپیه ماشه است) که مدت زمان زیادی از اجرای آن نمیگذرد، در نگاه اول اغوا کننده است، و دقایق زیادی را میتوان به آن نگریست و اینجا تفاوت آرامگاه رودکی را با این بنا حس میکنی و الحق که هر چیز بر سر جای خود مینشیند .

 ریگستان

    به بنای ریگستان که مینگرم، بناگاه میدان نقش جهان اصفهان را بخاطر می آورم . اما …. هر بنا و فضایی را باید با خودش سنجید. همانطور که در مقام انسانها مقایسه را فرض درستی نمیدانم ، در خصوص بناها که خود حال و هوایی خاطره انگیزی دارند مقایسه نیز، کاری عبث است. بزرگان اندیشه و تفکر معماری گفته اند، برپایی یک اثر ساده و با اندیشه ، از کپی کاری غلط و بدون مطالعه، موفق تر خواهد بود. هر چند شخصا با کپی ساده و با درایت نسبت نزدیکتری دارم ، نسبت به خلق بدون مطالعه و عافیت طلبانه .

     گفته اند وجه تسمیه این میدان بنا به هجوم آب ناشی از سیل و باقی ماندن ریگ های پس از آن بوده است، حال خود تجسم کنیم که چه پیشینه ای بر این بخش حاکم بوده است ، که بدینجا رسیده است.

   هر چند که همین حالا از جذابیت فضایی و کشش بازکنندگان برای مقاصد اقتصادی حرف اول را میزند، و فضاهای داخلی به بازار مکاره تبدیل شده است. پس باید هیچ نمیدانیم که آیندگان با اینجا چه خواهند کرد،

 

 

 

مدرسه طلاکاری میدان ریگستان

آرامگاه شاه زنده

     شامل 20 بنا از سده 3 تا 12 که هر چند اولین آرامگاه متعلق به قثم بن عباس یکی از پسر عمو های حضرت محمد میباشد، لیکن سبک و ساختار آرامگاه ها، برای شهر سمرقند جذابیت کشش توریست ها را به وجود آورد.

ساختمان آرامگاهی دیگر برای نوادگان امیر تیمور ، با سبک توجه به بناهای آجری

از علاقه مردم سمرقند به غذا بخصوص وجود گوشت در آن ، که دیگه فضای آشپزخانه کفایت فضا را نمیکند( و شاید برای جذب ذائقه توریست) و جهت کباب کردن کوبیده 3 متری ، پیاده روی خیابان را قبضه میکنند.

        از بناهای عمومی و هر آنچه که مخاطب عام دارد بگذریم، و همه شهر آن نیست ، بلکه چنانچه فضاهای پشت بدنه را از شهر و بناهای فوق جدا کنیم هویت شهری باقی نمیماند و بنوعی حاصل سرزندگی بناهای عمومی هستند. وقتی را برای دیدن کوچه پس کوچه های شهر اختصاص دادیم. از کوچه مجاور هتل( خیابان دانشگاه) به سمت چپ رفتیم، و بلافاصله وارد بافت شبکه پیچ در پیچ شهر برخوردیم. به یاد کوچه های بوشهر افتادم. خانه های یک یا دوطبقه با درب های آهنی جدید و معمولی، و لوله کشی های گازی که در هوا کشیده شده، و جوی فاضلابی هم در وسط کوچه، خلاصه منظره بدی ترسیم شده است. نمای ساختمانها عمدتا ساده و سیمانی است.

       کوچه پس کوچه های شهر ، بسیار متفاوت از بدنه های اصلی که در لبه ها بنوعی بزک شده اند ، مثل همه شهر های دنیا ، ساز و کار خود را دارند . در بخشی از آن که ماحصل و بازمانده از سیستم اداره شهری توسط شوروی نیم قرن پیش است هنوز بچشم میخورد، مشترک کردن رفاه زندگی جمعی، در محله ها با ساختن مجموعه هایی برای گذراندن امور بازنشستگان ، که حتی میتواند در خدمت بقیه اهالی محله هم باشد. از قبیل برگزاری تولد بچه ها چنانچه خانه هایشان مناسب و یا کفاف فضای لازم را ندهد و یا موارد مشابه.

اهمیت کیفیت اجرا زیر ساخت ها چندان مورد توجه نیست و همان کمیت زندگی کمونیستی در رسانیدن خدمات در بطن محله ها کاملا متمایز است . و اقتصاد شهر نشینی هم بی توجه به عدم وجود زیر ساختهای شهری در محله با ایجاد محل های درآمد زا نظیر اقامتگاه جهت مسافرین و توریست ها، کلاس زبان و مؤسسات آموزشی به مشارکت بخش خصوصی ممانعتی ندارد .

ایستگاه قطار سمرقند

     برنامه حضور و اقامت گروه ما در شهر سمرقند 2 روز بیشتر نبود. هر چند این حداقل آشنائی برای دیدن بخشی از شهر اصلا و ابدا کافی نیست ، اما هزینه های سنگین از قبیل تور و بلیط هواپیما نیز اجازه اقامت بیشتر را از ما گرفته اند و ناچارا به این بسنده میکنیم، هر چند که این آشنائی اولیه راه را برای حضور مجدد و متکی به حضور مستقل ما را امیدوار میکند.

         به هر حال ………  ایستگاه بسیار زیبای شهر سمرقند ( با رد پائی از حضور آرشیتکت خارجی ) انتظار ما و قطار را میکشد که این دو دلداده را به یکدیگر برساند، و بخش سوم سفر را شکل گیری نماید. قطار کیفیت مناسبی را دارد و زمان تعیین شده برای رسیدن به بخارای شریف 30/4 ساعت است تا این مسافت بر اساس دادهای گوگل مپ 240 کیلومتری طی طریق شود. صندلی های قطار که نسبتا نیز نو میباشد به همراه رستوران داخل آن کیفیت مناسبی دارد و البته قطار سریع السیر دیگری نیز در حال بهره برداری میباشد . قطار پس از طی 4.30 ساعت مسافران را به ایستگاه راه آهن بخارا میرساند .

ایستگاه راه آهن و قطار سمرقند به بخارا

ایستگاه راه آهن بخارا

 

      به شهر وارد میشویم و متوجه ورود نمایندگان سیاسی کشور های همسایه میشویم. و دوباره همان سیاه نمایی های گول زنک مملکت خودمون . آسفالت لحظه آخری مشکی برای تردد مسیر حضرات و خط کشی های تر و تازه با بوی تینر . راه همه ماشین ها از جمله ماشین ما برای رسیدن به هتل بطور موقت بسته شده و فرصت خوبی بدست میدهد که از ماشین پیاده شویم و توی نوچه های مجاور قدمی بزنیم و نفسی تازه کنیم . چقدر این سیاسی ها به فکر ما هستند ، وگر نه ما اصلا نمیتونستیم این کوچه های خوشگل شهر را ببینیم .

برای همینه که میگم دم سیاسیون گرم! ! ! ! !

       پیاده گز می کنیم تا دم هتل عمر خیامی که سال 2005 در محله بازار  ساخته شده ، البته نشد از صاحبش بپرسیم اینجا قبلش چی بوده ، چون اصلا به تیپش نمیاد هتل بوده. وجود اقامت گاه در نزدیکی محله های بازدید بهترین انتخاب است که فرصت بیشتری برای دیدار در زمان کم ما میشه. هر چند که ما اصلا غیر از بافت تاریخی جای دیگری از شهر را ندیدیم .

بخارای شریف

      به بخش زیبای دیگری از سفر فرارود نزدیک و نزدیکتر شدیم . حال هیجانمان بیشتر میشود. آنچه که راجع به این شهر و دیار شنیدیم ، چگونه شهری است ، چه فضایی دارد، مردمانش چطوری هستند و چه برخوردی با ما دارند ، لهجه فارسی را چطور بازگو میکنند، بافت شهر به چه شکل است و . . . . . .

اولین تصاویری که در بدو ورود شهر میبینیم را بلافاصله تصویر برداری میکنم، بلکه جهت رفع پرسش ها بکار آید.

     شهرداری بخارا در اقدامی مناسب، نقشه بافت مرکزی و بناهای قدیمی را برای انتخاب بهتر توریست ها بصورت تابلو به نمایش درآورده است و درک بسیار خوبی را برای ما بارمغان درآورده است که تصورش را نداشتیم.  و البته مواجهه با عروس و داماد مهمان نوازی که به فال نیک میگیریم.

        ساختمان ها یک یا  دو طبقه اند ، عالیه چون میتوان خط آسمان را بدون افتادن کلاه ببینیم و رنگ فیروزه آسمان را در همسایگی دستواره های بشر دید . آیا دعوتی و اشارتی از سوی این دستواره ها به ما میشود، اگر هم بشود ، برای ما قبلا فکر کرده اند و حتما امکان تغییر و تحول نخواهیم داشت . شاید آنجا هم ما را بخواند ؟ چه میدانیم؟

خوشبختانه در نگاه اول، بدنه ساختمانها در طرح و رنگ و فرم، آزاری را در بر ندارند. و البته برای وجود کندانسور کولر ها هم، خیلی هم نمیتوان سخت گرفت. بخاطر ورود مقامات ایالتی و شاید بالاتر، جلوی ماشین ها را بند کرده اند، از این بابت برای ما بهتر است ، اولا که ماشینی مزاحمت دید و بروز مانع دیداری را ندارد و از سوی دیگر ما هم فرصتی پیدا میکنیم که با فرصت و مکث بیشتری به چشم چرانی شهر مشغول شویم.

مدرسه نادر دیوان بیگی و محوطه لب حوض

           حال بنا دارم بازگویش ها را از شروع زنجیره تشکیل دهنده بافت تاریخی شهر آغاز و بنوعی ادامه دهم، خانقاه و سپس مدرسه بدستور نادر دیوان بیگی ( وزیر دربار اشترخانان) بعنوان بخشی از مجموعه معماری لب حوض با گذشته تاریخی خود نشان از حیات و سرزندگی دارد. بطور کلی و با نگاه اول ، از دیدار بناها ، احساس تشابه حجمی و بدنه آنها، نشان از یکنواختی و عدم خلاقیت کار معماران دارد، اما دقیق که میشوم تفاوت ها و خودنمائی ها در نازک کاری پوسته رخ نمون میشود. اینجا در حجم اصلی و بالای ورودی و کتیبه قوس ورودی طرحی از تصویر پرندگان، جانوران و انسان اجرا شده است. نقل از پویش تحقیقاتی اشاره دارد که :

”  سیمرغِ سردر مدرسۀ نادر دیوان بیگی و نقوش مجاورش، نشانه هایی را در بر گرفته اند که متأثر از تمایلات فکری حامیان مدرسه و نیز اندیشه مسلط در جامعه و نخبگان آن جامعه است. این پژوهش با بررسی نشانۀ سیمرغ به کمک ادبیات عرفانی حاکم در جامعه و نیز اندیشه مسلط در اجتماع مشخص شد که سیمرغ در معانی صریح خود به عنوان یک پرنده اسطوره ای و در مفاهیم ضمنی خود در معنای انسان، عالیترین نمونه جامعه خود است.”

و در ادامه فضای لب حوض با دیرینه تاریخ گذشته آن و با کاربری متفاوتش ، در حال حاضر حال و هوای خاصی ایجاد کرده است .

مسجد مغاک عطار

مسجد مغاک عطار نشان از پیشینه پرگفتگوی خود دارد . فضای متناسب و آرام آن در کنار هیاهوی شهر، آرامش ویژه ای را برای محوطه اطراف خود ببار آورده است . جزئیات آجر کاری همانند و البته متفاوت با آرامگاه امیر اسماعیل سامانی، با خود به ضبط اتفاقات تاریخی اطراف خود فخر می فروشد و اینجاست که باید ادارات ذیربط مسئول برای جلوگیری از تخریب عنقریب آن ( حتی با استفاده از استاد کاران ورزیده ایرانی ) اهتمام ورزند.

بافت شهر و تاثیر بازار بر آن

       بازار بخارا گذشته از حال و هوای تاریخی و اقتصادی آن در اعصار و قرون گذشته، در حال حاضر بعنوان بند زنجیر اتصال بناهای تاریخی که از بنای نادر دیوان بیگی و لب حوض شروع شده، در ادامه خانقاه و مدرسه نادر دیوان بیگی ، مسجد مغاک عطار و بناهای معتبر در مسیر به طاق ورودی بازار رسیده و کاربری های مختلف در راسته بازار اعم از مغازه ها، قهوه خانه، حمام و بناهای دیگر دو طبقه با حفظ سیما و بدنه که با بازسازی داخلی تغییر کاربری داده، به هتل و اقامتگاه مسافران تبدیل شده است .  و اهمیت زنده بودن بافت را به این قسمت از بخش تاریخی شهر بخارا داده است.

         بافت شهر بخارا و شبکه شهری آن کاملا مشابه بافت شهرهای تاریخی ایران ( اصفهان، کاشان، بوشهر، کرمان ……..) است. با همان مراکز محله که گشادگی فضا امکان عرصه کاربری های عمومی مثل مغازه و مسجد و مدرسه را دارد. که خوشبختانه در شبکه های داخلی، تغییر فضایی چندانی در این سالها پیدا نکرده اند و عمدتا خانه یک یا دو طبقه هستند. سرکی با احتیاط به داخل حیاط می کشیم و همان حیاط همیشگی خانه ایرانی و دسترسی به سایر بخش های مسکونی.

     به ادامه زنجیر معرفی فضاها در بافت شهر بخارا میپردازم . بعد از خروجی بازار در یک دوراهی به سمت شرق به دو بنای رودر روی هم میرسیم . مدرسه عبدالعزیز خان در جنوب و مدرسه الغ بیک نوه تیمور در بخش شمالی.

 

نمای بیرونی مدرسه عبدالعزیز خان

 

نمای بیرونی مدرسه الغ بیک

در پشت سر و سمت غرب شهر ، بعد از گذشتن از طاق زرگران با چرخشی 90 درجه به سمت جنوب منار آجری بسیار بلندی ( حدود 45 متر) و قاعده 9 متر به محوطه ای به سطح  حدود 40 * 80 متر میرسیم، که در کنار منار، مسجد کلان( بزرگترین مسجد شهر با مساحت بیش از 10،000 مترمربع ) و سمت شرقی مدرسه میر عرب با دو گنبد فیروزه ای رنگ قرار گرفته است .

حیاط مسجد کلان  تصویر سمت راست و محوطه با وجود مسجد و منار کلان

مسجد میر عرب در بخش شرقی محوطه

      منار کلان در سده 5 و قبل از حمله مغول ها و از جمله بناهایی است که در بخارا با آجر بنا شده است، گفته میشود که چنگیز خان بعد از فتح بخارا و تخریب بسیاری از بخش ها، در برابر ابهت این منار که فقط 10 متر عمق خاکبرداری پی آن هست، درمانده و دستور به نگهداری آن میدهد. در زمان سلجوقیان تغییراتی در جهت تکمیل و تغییر در کارهای آجری این منار 105 پله ای رخ میدهد و در طول این قرون حوادث بسیاری را بخاطر اشرافش به شهر شهادت داده است.

تصاویری از دید انسان و پرنده از محوطه کلان

        پس از طی پیاده روی 300 متری به ارگ 3 هکتاری و یا حصار شهر میرسیم ، با تمام اتفاقات پشت سر گذاشته شده. و این اواخر بمباران توسط ارتش روسیه، که پناه مردم و آزادیخواهان بوده و قسمت هایی از مستحدثاتش ویران و از بین میرود. ارتفاع اولیه 6 متر بوده که در گذر زمان بین 16 تا 20 متر میشود. باستان شناسان ایجاد آن را به 2 تا 3 قرن قبل از میلاد تخمین زنده اند.

حصار ( ارگ ) شهر بخارا

در محوطه حصار از ساختمانهای بجای مانده از قبل، استفاده های جدیدی میشود که موزه ای به ثبت و نگهداری تاریخ بخارا اختصاص داده شده است.

نقشه ای از منطقه مورد هجوم مغول ها از قرون 5 به بعد که غیر از شرق قسمتی از اروپای فعلی را در بر گرفته است.

تنها کسانی که از روی دیوار بلند حصار شهر، شاهد واقعی تاریخ هستند با تمامی فراز و نشیب هایش

در بمباران های ارتش شوروی شما به کجا پناه آوردید؟

”  تنها ناظران و حافظان  “

مسجد بالای حوض

          بعد از دیدار ارک و حصار شهر، مسجد بالای حوض با ستونها و سر ستونهای چوبی زیبایش (اضافه شده در سال 1296 خورسیدی) که تداعی محوطه چهل ستون اصفهان را میکند.

موزه امام بخارائی

 

موزه امام بخارائی در محدوده محوطه چشمه ایوب، که ساختمانی مدرن برایش برپا شده و جزئیات اجرایی بخشی از آن به درستی، الهام گرفته از بنای آرامگاه امیر اسماعیل سامانی است .

چشمه ایوب

      بعد از دیدار این محوطه زیبا با گذشت حدود 450 متر دیگر در ادامه به سمت غرب به محوطه و بنای چشمه ایوب میرسیم. از چشمه ایوب فقط خاطره ای مانده که حضرت ایوب از این چشمه آب برداشته و تقدس اسم گزاری آن به همین دلیل بوده است. اما همانطور که ذکر شد، تاجیکستان بدلیل وجود منبع و مخزن ابدی کوههای پامیر برای تولید آب منطقه، و همچنین امتداد رودهای جیحون و سیحون و نیز زرافشان مدیران از موزه چشمه ایوب استفاده کرده و آمار منابع آبی را بدرستی در اینجا بنمایش میگذارند . مسیر رودها در منطقه بدون در نظر گرفتن مرز های جغرافیایی ( که خوشبختانه دولتمردان این منطقه مثل بسیاری از مناطق دیگر حد و مرز جغرافیایی برایش تعریف نکرده اند) در نقشه های دیواری در معرض افزایش اطلاعات بازدیدکنندگان قرار داده شده است.

        همانطور که آمد، همه این بنا ها در زنجیره بافت و شبکه تاریخی و مرکزی شهر قرار دارد و این تسلسل ، خود به اهمیت وجود یک شهر با همه کاربری هایش از 600 سال پیش تا بحال خبر میدهد.

   در نقشه سمت راست بالا موقعیت حمام ها در سده اخیر در شهر بخارا نشان داده شده که نشان از اهمیت خاص خود را دارد. و در نقشه سمت چپ مراحل خشک شدن دریاچه آرال از سال 1957 به بعد به نمایش در آمده است. این نقشه نشان میدهد که چطور با سیاست های مدیران ( درست مانند دریاچه ارومیه ) با احداث کانال ها برای مقاصد توسعه شهری و نهایتا قطع آب وارد شده به آرال به خشک شدن آن انجامید . البته که نیمی از دریاچه خشک شده متعلق به ازبکستان و نیم دیگر از آن قزاقستان است . و این از همان سیاست فقط برای داخل مرزی است که برای همسایه هیچ نخواهند.

          بعد از طی حدود 300 متر دیگر بسمت جنوب غرب شاهد دیدار بنای زیبای آرامگاه امیر اسماعیل سامانی میشویم.

آرامگاه امیر اسماعیل سامانی

 

       دیدار از آرامگاه امیر اسماعیل سامانی را نه بعنوان ناجی و بنیانگذار تاجیکستان، بلکه از دید تک بنای مستقل از بافت شهری، میتوان نقطه عطف دیدار از بناهای این سفر دانست. بنا نگاهی به چهار طاقی ساسانیان دارد البته با تفاوت هایی در بدنه ها و البته نوع و اجرای آجر کاری، و بنظر من یکی از زیباترین بناهای آجری است که من تا بحال دیده ام .

        این بنا در عین حجم کم و بدون وابستگی به حجم های دیگر، و با یک مکعب مینیمال، جسارت و هنر معمار را به رخ بنندگان کشیده است. روایت است که باستان شناسان از زیر گل و لای بیرونش می کشند و در سال 1930 به وضعیت امروزش در میآورند .

         فارغ از کاشی کاری های هفت خط و هفت رنگ که در تمام بناها به چرخش چشم و به نظر من فریب دیدگان، مشغولند، در این بنا چشمان باستراحت میپردازند و این ذهن است که مشغول دلربائی اثر میشود.

        چه باعث شده است که ابعاد این بنا 10*10 و مانند یک مکعب باشد ( خانه خدا در مکه 9*9*9 است) آیا معمار تاسی داشته است .

            ترکیب حجمی چه میگوید: ادغام نیمکره با مکعب مستطیل. چقدر این ترکیب دلنشین درآمده است.

            حال تقسیم بندی خطوط افقی و عمودی: همچنان تاکید بر مربع و نه مستطیل عمودی و یا افقی .

       اگر باید 5 پله از زمین  به بالا بیائیم تا به کف فضا برسیم، دری که به سادگی و افتادگی تمام، دعوتت میکند به داخل . اما نه برای ورود بسیار زود است. 4 گوشه در تداعی 4 ستون نگهدارنده سقف، به شکل استوانه هایی البته منقش و کار شده باآجر، از بدنه مجزا شده اند و با یک ترکیب خطی ( با سایه روشنی بدیع) و قوی از بدنه بریده اند و تاج 10 قسمتی را بر سر خود نگه میدارند.

        در ادامه بدنه تا رسیدن به خط آسمان منقوش زیبا و بعد از آن به نیمکره های کوچکی در هر گوشه ها بر می خوریم. و نهایتا نیمکره بزرگ با طرح آجری ساده .

حال که دوباره به بنا مینگریم ، فقط با سایه روشن آجر نقش هاست، ظرافت کار با اجرای جزئیات ظریف هندسی که بدنه رنگ گرمی گرفته و فریبائی میکند.

 

لازم است که بگویم که با فرصت کم و تعدد بازدید ها، متاسفانه فرصت بازدید فضای داخلی بنا از دست رفت و در این باره روئیتی رخ نداد، اما دیدن عکس ها از داخل بنا، نشان از غوغائی دگر دارد . بنا بدون پوشش های کاذب ( گچی و یا سمانی و یا کاشیکاری های معمول) همان هنر های اغواگرانه بدنه بیرونی را به نماش چشمهای از حدقه درآمده بینندگان میکند . دوباره آجر و نقش ها و بازیهایش حرف آخر را میزند ، اما زمانیکه سر به بالا مینگرد و اتصال بدنه ها از طریق فیلپوش ها را به سقف میرساند به اهمیت شاهکار معماران این بنا در بازدید، باید که کلاه از سر اوفتد

      بانگ خروج از بخارارا با همه دلبستگی هایش را بگوشمان میرسانند، هر آن چند که بخواهی نشنوی، مگر آن که بخواهی که نشنوی، و بیاد میآوری که چه بسیار کسانی، بانگ جرس را با شنیدن زنگ شتر ها شنیده اند، کوله را بر دوش گذاشته ، پاشنه را کشیده و ره بسویی نا کجا آباد دیگری برده اند.

        بگمانم برنامه ریز سفر، دیدار از تاشکند را به قصد رنگ و لعاب سفر و اینکه شما عزیزان بهتر از جان از 4 شهر بازدید خواهید کرد را گذاشته است. و شاید حساب و کتاب دیگری بوده است خلاصه این حساب و کتاب همیشه آزارش به همه میرسد، چون حساب اصلا هیچ چیز به آدم نمیدهد، جز اینکه باید حسابی در کار باشد.

       چرا که دیدار از خیوه را قربانی دیدار و بازگشت از سفر از طریق تاشکند گفته اند . ” آقا ما سفری برای شما مهیا میکنیم که آب توی دلتان جابجا نشود ، ما شما را با طیاره برمیگردانیم. ” سوال اینجاست مگر آن زمان که تاشکندی نبوده مردم به خیوه نمیرفتند و یا چطور باز میگشتند. شما ما را به خیوه ببرید ، ما خودمان میدانیم که چه کنیم. همه چیز دست بدست هم میدهد که ما به خیوه نرویم . وای اگر ما از گروه جدا شویم و برویم خیوه و نتوانیم برگردیم چه کنیم. وای وای . با این همه حضور در عصر تکنولوژی ! ! ! !

       صبح کله سحر با دگنک لیدر که کم از لودر ندارد، از خواب زیبای سحر و صبح زیبای بخارا بلند میشوی و با دلهره و اظراب اینکه دیر نشود، سر و صدا نکنی به موقع برسی، قرار ملاقات داری . با چه کسی هیچ کی، اونم با قطار لعنتی بد قیافه چقدر هم سر وقت میآد و بزور همه را جمع میکنند و میچپونند توی گلوی یک مار بد خط و خال . بشینید و صداتون هم در نیاد، اگه تشنه شدید کلید 1 ، اگر گشنه شدین کلید 2 و اگر دستشویی داشتین برین ته از اونجا ول بدین بیرون. نک و نالم نکنین.

         بعد از دقایقی از حرکت مار بدخط و خال ، یواشکی سرم را از تو سینم در میارم و وبه سمت چپم نگاه میکنم و زوزه باد را میشنوم و به چیزهایی که بغلم رد میشه میخ میشم. بابا این مارهبد خط و خال چقدر چیزهای دیگری بغیر از من را هم خورده. یواش یواش میفهمم که زندهام و بقیه اونها زنده اند و جم میخورن. بخصوص یک گربه طوسی رنگ که بغل به بغل میشه . چه خوب مردم همه گربه باز شده اند.

         بعد از چند سال بانگ جرس بلند میشه که رسیدیم به تاشکند و ای مردم، از دهن مار بد خط و خال خارج بشین.

تاشکند

        ساعت 4 بانگ جرس فریاد میزند که ای بیخبران از خواب غفلت بخارای شریف بلند شوید، باید بخارا را ترک کنید. اینجا بخارا به معنی زندگی شیرین و لذت جاودان است که مهمیز ها را میزنند و معنیش این است که بایستی رها کرد و فرمان حرکت را به دیگری سپرد، این خاصیت تکامل است و چنانچه راکد بمانی تکاملی در دست نیست و خبر از ترک لذت ها را میدهند، لذت راکد هم گندیدنی است.

          باید غر و لندی برای ترک لحظات خوب را نکرد ، در ساعتی که همیشه غرق در خواب نوشین بودی ، منزل بخرا را باید تحویل بدهیم ، دیگری منتظر ماست ،  فرمان بدستش دهیم و خود به نقطه ای دیگر ( تاشکند) قصد حرکت کنیم.

      قطار زمان در ساعت 5.30 صبح حرکت میکند و تدارک 7 ساعت حرکت پیش روی ماست که البته 30 دقیقه آن برای توقف و تعویض مسافر ساعت 12.30در تاشکند متوقف میشود . مسیر کاملا از میان کشتزار ها و باغات عبور میکنه، خانه های روستائی در مسیر با معماری سقف شیبدار فلزی دیده میشوند.

       مستقیم ما را به رستوران زنجیره ای بزرگی بنام بش قازان میبرند. پخت غذا در دیگهای بسیار بزرگ به قطر بیش از 2 متر که متاسفانه سوخت آن از چوب درختان ! ! !  تامین میشود. مردم امکان رفتن به داخل آشپزخانه و دیدن نحوه پخت را دارند که البته این نکته خوبی است که آشپزها حواسشونو جمع کنند. سالن بزرگ و محوطه اطراف در حدود 1500 نفر پذیرای ناهارخوران است . نوع غذا به اسم محلی آش چلو است که البته معنی آش ما را نمیدهد ، و نمیدانم چرا پیشوند آش را برایش انتخاب کرده اند ، چرا که بخش اصلی پلو با افزودن سیب زمینی، هویج و البته گوشت زیاد و چرب وچیلی که بیشتر مردم بومی در این روز تعطیل به اینجا میآیند.

       همانطور که گفتم برنامه تور سفر به تاشکند را برای تکمیل شدن وزن تور تدارک دیده بود و من علاقه ای به دیدن این شهر نداشتم و دیدار خیوه خوارزم( با تمام تاریخ و معماری زیبایش که مربوط به 400 سال پیش است)  را ارجح میدانستم ، که عنوان داشتند برنامه 8 روزه و افزودن خیوه ، برنامه فشرده ایمیشود و نیاز به 10 روزه کردن هست که خرج سفر زیاد میشده است و همین چند نفر را هم نمیتوانستند به این سفر قانع کنند. فاصله بخارا تا خیوه  420 کیلومتر است و برگشت آن هم از همین راه است که قطعا حداقل به 2 روز افزایش زمان نیاز است و از طرفی خیوه فرودگاه برای برگشت به تهران هم ندارد.

        با وجود دوستان هنر شناس گروه برنامه ای را برای بازدید مجموعه امام بخارائی تاشکند میگذاریم و روانه آنجا میشویم. که شامل اندرونی صوفیان زمان خود و تا بحال میباشد.

ایستگاه راه آهن تاشکند

آرامگاه کفال( قفل ساز ) شاشی

            آرامگاه در محوطه مجموعه امام بخارائی ( پس از ورود مسلمانان به منطقه) قرار دارد و پس از دیدن مسجد  آن روانه آرامگاه میشویم، که در قرن دوم هجری مدفن کفال، شاعر ، زبانشناس و صوفی ای میشود که ارتباطات نزدیکی با علما و دانشمندان مقیم بغداد و خراسان داشته است . بنا شامل آرامگاه هایی در برون و داخل است که میعادگاه صوفیانی است که به این خانقاه می آیند . و بین مردم بومی از اعتبار ویژه ای برخوردار است .

 

دیدار از موزه قران را در کنار مجموعه دانشگاهی امام بخارائی رخ میده و یکی ازقران هایی را که در زمان عثمان و بدستور او جمع میشه را در این موزه نگداری میکنند. مدیران شهری در حال ساختن یک مسجد بسیار بزرگ هستند که فکر کنم بزرگترین در آسیای میانه هست . و بسیار پر هزینه و مفصل خواهد شد.

  بروشوری از موزه قران را به علاقه مندان میدهند که جالبه متن عربی است ، اما سال اتفاقات درج شده به میلادی برگشته و چاپ شده و البته درج سال در اینجا میلادی است و به لیدر ها هم تاریخ وقایع را به میلادی آموزش داده اند.

همانطور که گفتم، پز برگشت از تاشکند بعنوان پایتخت کشور ازبکستان در تور نامه شرکت توریستی و گردشگری درج میشود. و هیچ فرصتی برای دیدار از شهر نمی ماند و باید صبح فردا به سمت وطن بازگشت نمائیم.

بازگشت و انتهای سفر

       در انتها و در مجموع و با توجه به نوع سفر پیشنهاد میکنم، برای کاهش هزینه ها، سفر شخصی و یا با 4 نفر از افراد شناخته شده صورت بگیرد . مزایا تور استفاده از لیدر مرکزی و محلی ، تامین وسیله رفت و آمد است . در حالی که، همه کسانی که در طول این سفر در ارتباط با مسافر هستند گویش فارسی دارند، با فرهنگ و آداب رسوم مردم ما زندگی میکنند و بسیار خونگرم و مهمان نواز هستند ، بخصوص وقتی که متوجه حضور ایرانی ها میشوند .از سوی دیگر وسیله ایاب و ذهاب براحتی در دسترس ( بخصوص اسنپ) و مسافرت بین شهر ها نیز با قطار و هواپیما ممکن و سهل است. از سوی دیگر سهم زیادی از برآورد سفر در تور جهت تامین غذا در رستورانهایی است که نظر همه را تامین نموده و لزوما گران تر از حد معمول خواهد شد، و از طرفی امکان اقامت در این دو کشور با وجود هتل های متعدد و مراکز بوم گردی های فراوان، بسیار اقتصادی خواهد شد.

          بازگشت از سفر را از طریق فرودگاه تاشکند برایمان تدارک دیده اند و البته مشابه فرودگاه های معمولی جدید التاسیس است و قیمت فری شاپ مطابق اروپا و جالبه که روی اجناس واحد پولی یورو درج چاپ شده است .

 در سالن انتظار، گروهی زن و مرد بازنشسته، در انتظار سفر جمعی به مکه هستند

گزارش: مسعود کاوسیان

نوشته های مرتبط :

Share

یک دیدگاه

  1. مسعود عزیز، ممنون از گزارش سفر.از اینکه ما را همسفر خودت کردی سپاسگزارم و لذت بردم.

نظر بدهید

آدرس ایمیلتان منتشر نمیشودگزینه های الزامی ستاره دار شده اند *

*

برو بالا !