مهدی کاوسیان – تیر ۱۳۸۴
خلاصه سفر:
پنج شنبه ۳۰ مرداد ۸۴ صبح ساعت هفت از ترمینال غرب با اتوبوس به همدان.
۱:۳۰ بعدازظهر همدان.
با دو عدد مینی بوس کرایه ای در اختیار(ساعتی ۳۰۰۰ تومان) به عباس آباد و رستوران شکوفه الوند ناهار چلوکباب
بعد از ناهار اقامت و استراحت دو ساعته باغ ما همان عباس آباد
گشت کوچکی در شهر با همان مینی بوس ها – خانه نظری ها که تازه باز شده است و. آرامگاه باباطاهر
حرکت به گنج نامه برای صعود به الوند . ساعت ۶:۳۰ ب
۷:۳۰ ب حرکت به میدان میشان و رسیدن ساعت ۹:۰۰ به آنجا هوا گرگ میش. برپا کردن چادرنزدیک پناهگاه اول
صبحانه ساعت ۷:۳۰. خیلی دیر برای بالا رفتن راه افتادیم ۹:۰۰ ص !!
ساعت ۱۱:۰۰ قله کلاغ لان
برگشت ساعت ۳:۳۰ به گنج نامه. درست در آخرین گام ها یکی از بچه ها (پویان) از بلندی افتاد و پایش شکست.
یک راست به ترمینال همدان و از آنجا با اتوبوس به تهران.
ساعت ۱۰:۳۰ شب ترمینال غرب تهران
الوند همیشه برای من دوست داشتنی بوده است. البته تعجبی ندارد . به هر حال خیابانی که در آن به دنیا آمده ام اگر امتدادش را نگاه کنی به سمت کوه با شکوه الوند است. بعد ها که خانه مان را عوض کردیم و من بزرگتر شده بودم دیگرازهوای گرفته حمام بدم نمی آمد و به خصوص تابستان ها لذت خاصی می بردم . پنجره کوچک حمام را باز می کردم و حالا قاب زیبای الوند پیش رویم باز بود.
توی این سفر آخری که همین جمعه پیش (قرار است گزارشی بنویسم پس تاریخ دقیق 30 و 31 تیرماه 1384 است) از دوستانی که دفعه اولشان بود می پرسیدم همه از این کوه خیلی خوششان آمده بود. آنهایی که کوه های زیادتری را رفته بودند هم همین را می گفتند. به نظر خودم آن چیزی که الوند را از دیگر کوه هایی که رفته ام متمایز می کند میدان میشان و تخت نادر آن است. همینکه حدودا یک ساعت از پایین کوه بالا می روی و از پایین ساختمان پناهگاه را می بینی و سر بالایی های آخر مسیر کیوارستان (اردوگاه پیشاهنگی که در بخشی از یکی از مسیرها قرار گرفته است) نفست را خوب گرفته است، با رسیدن به پناهگاه اگر چند قدمی هم بالاتر بگذاری منظره دلربای میدان میشان یک دفعه نفست را در سینه حبس می کند که این منطقه وسیع تقریبا صاف در بالای این کوه چه می کند. همانطور که از نامش پیداست محل جولان میش ها است. اگر تابستان به این منطقه سفر کنید عشایر و ایلیاتی ها را میبیند که ییلاق قشنگی برپا نموده اند و گوسفند ها وبزهایشان در حال چرا هستند.امسال خوشبختانه به خاطر برفهای خوب زمستان چمن ها بسیار سر سبزند و هر چند قدم که این ور آن ور بگذاری پایت در زقزاری)زق=گِل«به زبان ترکی») فرو می رود. این سرسبزی باعث شده که عشایر گاو و اسب و الاغ وحتی غاز هم با خودشان برای چرا بیاورند. (چیزی که من سالها ندیده بودم) .
وسعت میدان میشان را که با پناهگاه اول شروع و به پناهگاه دوم ختم می شود ایکاش افشین با GPS اش اندازه گرفته باشد من که دلم نمی آید یک عدد دیمی پرت کنم. به هر حال عدد واقعی هم ممکن است به تصور شما کمک نکند بروید خودتان حا لش را ببرید.
ما که شامگاه پنج شنبه ساعت 7 از گنج نامه راهی شده بودیم حدود 8 و نیم میدان میشان بودیم که درست همزمان بود با طلوع ماه تقریبا تمام. ماه جِلوه به یاد ماندنی ای داشت رنگش نارنجی تیره بود. انگار که خورشید دم غروب را با یک عینک آفتابی نگاه کنی. من و دوربینم نتوانستیم رنگ واقعی ماه آن شب را ثبت کنیم .
(توضیح این مسیر را نوجوان که بودیم و معمولا بدون کوله، مثل بز، چهل و پنج تا پنجاه دقیقه طی می کردیم – من که هفده سالم که بود و می خواستم برای خودم خودنمایی کنم یک بارمسیرتا قله را با یک توقف برای نماز صبح کمتر از دو ساعت رفتم)
نیمروی پناهگاه و غذای بچه ها، من و شروین را که غذایمان را داخل مینی بوس جا گذاشته بودیم نجات داد. وای که چقدر گرسنه بودیم. من یاد خاطره دفعه پیش که با آرش قهرمانی و محمدزند و فربدکاوسیان با متصدی پیشخوان این پناهگاه داشتیم افتادم. البته اون یارو اینجا نبود. حیف که نمی تونم خاطره رو اینجا تعریف کنم.
بعد از غذا رفتم که از منظره شب شهر همدان عکس بگیرم . راستش سه پایه که نداشتم جای مناسبی هم برای دوربین نبود. باد هم میزد پشتم . از عکس ها هم راضی نشدم. من فقط می خواستم شکل هندسی نقشه شهر را برای دوستان شرح بدهم. همدان از معدود شهرهایی است که منطقه مرکز شهرش از یک نقشه از پیش تعیین شده قشنگ سود می برد. این نقشه را هشتاد سال پیش آلمانی ها برای شهر تهیه کرده اند، در دوره رضاخان قلدر!
مرکز شهر که به آن میدان (البته با لهجه همدانی به آن میییییداااان – منظور “ی” “ا” و “ن” با تاکید فوق العاده گفته می شود انگار که میدان دیگری در این شهر وجود ندارد) بزرگی وجود دارد نمی دانم قطرش است یا شعاعش 80 متر است! میدان حسن آباد تهران شبیه آن است. شش خیابان اصلی شهر که باهم زاویه های 60 درجه می سازند از آن شاخه می گیرد :
یکی از آنها که عباس آباد نام دارد (همانی که خانه زمان بچگی من در آن قرار داشت) درست به سمت الوند است. (مقبره استرو مردخای که یکی از زیارتگاه های مهم یهودی های جهان است در ابتدای این خیابان قرار دارد)
خیابان دوم بوعلی است که به آرامگاه ابوعلی سینا می رسد،
خیابان سنگ شیر یا تختی که مجسمه معروف دوره ساسانیان با نام شیر سنگی آنجا می باشد و روزگاری یکی از دروازه های شهر بوده است می خورد،
شورین که نام جدیدش شهدا است قدیمها به روستای شورین می خورده شاید فقط درب داغونیش به درد گردشگردان بخورد ،
خیابان پنجم اکباتان است که به تپه تاریخی معروف به هگمتانه می رسد.اگربه همدان رفتید از این تپه دیدن کنید. قسمتهای کوچکی از شهر دوره مادها زمانی که همدان یا همان هگمتانه قدیم (که یونانی ها به آن اکباتانا می گفتند) از زیر خاک بیرون کشیده شده است. آنجا یک موزه کوچک هم برپا کرده اند که دیدنش بد نیست. یک کلیسای نه چندان قدیمی هم آنجا وجود دارد. البته کلیسای بزرگتری دور میدان بوعلی است اگر خواستید ببینید. اما از آنهم انتظار کلیسای وانک اصفهان که یک شاهکار است را نداشته باشید. برای مسلمان ها قدری دیدنی است. یادم رفت بگویم که گنبد علویان که کنده کاری های استثنایی دارد همان نزدیکی هاست.
خیابان آخر هم باباطاهر نام دارد که بعد از امامزاده عبدا.. به مقبره این شاعر عریان می رسید
این که همه اش شد راجع به خیابانهای همدان. خوب شما چه انتظاری از من همدانی دارید. همینکه الان ول کردم و محله جولان و چرچره و چمن چوپانا و ورمزیار و سر قبر پلویی و بنه بازارو … را برایتان شرح ندادم برید خدا را شکر کنید.
شب رفتیم بالای پناهگاه در یک ساختمان که نمیشه گفت فقط دورش دیوارهای نیمه کشیده وجود داشت چادر ها را برپا کردیم. هوا برعکس پیش بینی من حسابی خوب و گرم بود. ما دیشب سر تراس خانه مجبور شده بودیم سر صبح سرمان را بکنیم زیر لحاف . اما اینجا خیلی راحت می شد که بیرون چادر با کیسه خواب با زیپ باز خوابید.
صبح ساعت 7 بیدارباش بود. اما صبحانه و جمع و جور کردن تا ساعت 9:20 طول کشید. واقعا این دموکراسی معین و تساهل رفسنجانی هم واقعا باعث از دست رفتن لذت هوای صبح زود برای ادامه راه شده. اما فکر کنم در دوره احمدی نژاد این مشکل رفع بشه. صبح تازه می بینم که چقدر آدم دیشب این بالا بودند. زمان ما این گونه نبود. برو بج پول نداشتن چادر بخرند با کیسه خوابهای برادر بزرگشان روی سنگها می خوابیدند. من و دوستانم اما همیشه صبح خیلی زود مثلا سه و چهار می آمدیم. وقت برگشتن هم آنهایی را که دیر راه افتاده بودند مسخره می کردیم. من تهران که آمده بودم و می دیدم که اغلب گروه ها ساعت هفت و حتی هشت راه می افتادند برایم عجیب بود. البته این کلا به مذاق تنبلی خودم که ژن دیرخوابی /دیر بیداری دارم بیشتر خوش می آید.
به هر حال زیر آفتاب داغ الوند راه افتادیم. از چشمه نزدیک پناهگاه دوم آب برمی داریم . از اونجا که دفعه قبل در گل زرد بدجوری بی آبی کشیدیم . اما اینجا من می دانم که بالاتر هم چشمه فوق العاده ی تخت نادر در مسیر هست . اما خوب از آنجا که چند سال پیش خشکیدن آن را دیده بودم خطرنمی کنم و از عقلم استفاده نمی کنم که بابا امسال فرق داره چشمه ها حسابی پر آبند.
مسیر بین میدان میشان و تخته نادر را دوست دارم . نه خیلی سخت است و نه خیلی ساده ویکنواخت. هر وقت هم هوس کنی برمی گردی و منظره دل انگیز میدان میشان را از زاویه بالا تماشا می کنی .
تخت نادر هم مثل میدان میشان دوباره منطقه تقریبا صافی است که با چمن خوشرنگی پوشانده شده است. البته به بزرگی میدان میشان نیست ولی به گمانم چمن هاش خوردنی تر است! بدجوری آدم را به هوس می اندازد که بز باشد. تخت نادر اولین جایی در مسیر است که بالاخره قله معروف الوند را می بینی . از پایین سنگ قله شبیه سگ نشسته است. خودتان ببینید.
شاید یکی از چیز هایی که این قله را معروف کرده باشد همین صخره زیبای آن باشد. من دماوند که رفتم یه کم حالم گرفته شد . انتظار داشتم مثل الوند صخره ای بالای آن باشد که بالا رفتن از آن کمی هم سخت باشد و پس از با دلهره بالا رفتن از آن واقعا احساس کنی که بالای یک قله مهم رفته ای و بتوانی از پانورامای 360 درجه ای که تمام اطراف را زیر پایت می گذارد و از احساس غرور و قدرت و خود بینی ی مخصوص کوهنوردان لذت ببری.
در هنگام برگشت یکی از بچه ها از من می پرسد قله الوند چند متر بلندی دارد . می گویم نزدیک به 3500 متر. می گوید چندمین قله ایران است. خوب من واقعا نمیدانم . اما قله های بالای 4000 متر زیادی در ایران وجود دارد. شاید بیست تا باشند و حتی شاید الوند در بین پنجاه قله بلند ( البته نه کوه- منظورم فقط قله است) نباشد. حتی از بلندیهای یخچال که کمی آن طرف تر در جنوب شهر همدان قرار دارد حدود صد متر پایین تر است. اما معروفیت آن که فکر کنم در جمع چهار پنج قله معروف نزد مردم و ادبا وشعرا قرار دارد شاید به خاطر نزدیکی به همدان اولین پایتخت ایران متمرکز است. این کوه و دشت حاصلخیزی که از وجود این کوه برکت پیدا کرده است مهد تمدن ایران است. درست در پای آن کتیبه خط میخی کوروش و خشایارشا معروف به گنج نامه ( یا جنگ نامه) در کنار آبشار بلندی قرار گرفته که یادگاری دوره هخامنشیان یعنی حدود 2400 سال پیش است.
الوند برای کوهنوردان حرفه ای تمرین خوبی در زمستان می باشد. چنین کوهی است که اولین صعود کننده های ایرانی به اورست را پرورانده است. هم چنین صخره های گرانیتی آن هر کدام می تواند مکان خوبی برای صخره نوردان حرفه ای باشد. تا آنجا که من هر بار از اخبار ورزشی شنیده ام همدانی ها همیشه مقام های اول این رشته را در اختیار خود دارند.
ما بعد از استراحت که خیلی به خاطر خستگی نبود بلکه بیشتر به خاطر خر کیف شدن بود مسیر مان را از تخته نادر به سمت قله کلاغ لان یا به قول همدانی ها غلاغ لان کج کردیم. شروین به من غر می زند و می گوید تو گفتی می رویم الوند. می گویم بیا ارتفاع آن فرق زیادی ندارد فقط مسیر آن کمی ساده تر اما کمی طولانی تر است. البته راستش را بخواهید من خودم تا حالا کلاغ لان نرفته ام . ما در جوانی هیچوقت دلمان تاب نمی آورد الوند نرویم و بریم یه جایی که کمی ساده تر کمی کوتاهتر و کمی طولانی تر است.
پس از گذشتن از یک نیمچه گردنه قله کلاغ لان و پناهگاه آن پدیدار می شوند. پناهگاه دکه بقالی و یا بوفه ندارد. تنها برای استراحت و شب ماندن خوب است. کف آن با چوب که کار گداشته اند شبهای زمستان را قابل تحمل می کنند. کمی پایین تر از پناهگاه چشمه با آب بسیار گوارای یخ وجود دارد.
تا قله دیگر راهی نیست. من از گلهای وحشی که ما بچگی به آن شیر می گفتیم (چون ساقه اش را که می شکنی از آن مایعی مثل شیر بیرون می آید و ما فکر می کردیم گوسفندا از اینها می خورند که شیر می دهند) عکس می گیرم .
خوب حالا همگی این بالا هستند. اغلب دراز کشیده اند و خودشان را ریلکس می کنند . من این جور موقع ها همش دارم یک کاری انجام میدم یا عکس می گیرم یا از این یکی اون یکی خوراکی و شربت به لیمو می گیرم یا از یه سنگی صخره ای چیزی بالا میرم. حسودیم میشه اینا این جوری دارند حال می کنند. سر این قله صخره ای وجود دارد. با بچه ها هوس بالا رفتن می کنیم . یک همدانی که در گروه ما نیست ما را راهنمایی می کند از کجای سنگ بگیریم. انگار غریضی همه شان سنگ نوردند. من هم خودم فکر می کردم خوب از سنگ ها بالا می روم و برعکس جاهای دیگه ترس ام کمتر است. اما حالا دیگه مثل اون وقتها نیستم. می بینید. این همدان و این الوند باعث شده من گرفتار نوستالژی بشم و همه اش از جوانی ام بنویسم و پز بدم!
بالای صخره که می رسیم می بینیم که پکی یک صخره دیگر هست که بلند تر است و عده ای از آن بالا رفته اند. برای بالا رفتن از آن باید کوه را دور زد. از افشین ارتفاع رامی پرسم 3395 از ادمهایی که روی قله بلند تر ایستاده اند و آنجا تابلویی نصب شده می پرسم می گویند 3410 متر.